بازنمایانی محیط زندگی در آثار هنرمندان ایرانی
06 اسفند 1403هنگام ورق زدن صفحات تاریخ هنر یا دیدن مجموعهای به نمایش درآمده از یک هنرمند، ممکن است با آثاری برخورد کرده باشیم که هنرمندِ آن، تأثیر قابلتوجهی از محیط پیرامون خود گرفته باشد. مخاطب در مواجهه با اثر هنری به اشکال متفاوتی این تأثیر را درک میکند؛ گاه میتواند با نگاه به اثر و از طریق تشخیص موضوع و عناصر آن به این درک برسد و گاه خواندن توضیحات یک اثر (کپشن یا استیتمنت) میتواند او را به این شهود نزدیک کند. حتی در مواردی ممکن است مخاطب با شناختی که از هنرمند و زندگی او دارد متوجه این تأثیر شود. هریک از این مسیرها نقطهی شروع و پایانی دارند. نقطهی خاتمه، خودِ اثر است؛ اثر هنری با فرمی که دارد، مشخص میکند که مخاطب در کدام مسیر متوجه این بازنمایی شود. هر مسیر به تناسب فرم و نحوهی بازنمایی که اثر برگزیده است، شکل میگیرد.
در این یادداشت قصد داریم بازنمایی محیط زندگی توسط تعدادی از هنرمندان ایرانی را مورد بررسی قرار دهیم. با نگاهی به مسیر کاری چند هنرمند که دست به بازنمایی پیرامون خود زدهاند، به زمینهها و تأثیری که زندگی روزمره بر شکلگیری آثار هنرمندان میگذارد خواهیم پرداخت. همچنین کوشیده شده است تا کارکردهای مختلف این دسته از آثار در مواجههی مخاطب با آن را مشخص کنیم.
زهرا نظری | فراتر از جهان مرئی | 1399 | اکرلیک روی کاغذ | 51 × 40.5 سانتیمتر
از قرن نوزدهم، به دلیل تحولات سریع اجتماعی و اقتصادی ناشی از انقلاب صنعتی، جهان دستخوش تغییر و تحول در همهی زمینهها شد و ریشههای فرهنگ و امکانات زندگی گسترش یافت؛ این تغییرات در هنر نیز قابل مشاهده بود (ویلیامز، ۱۳۹۸). دوران رنسانس و تحولاتی که در اندیشه رقم زد، منجر شد ذهنیت فردی انسان ارزشمند تلقی شده و مورد مطالعه قرار بگیرد.
به موازات همان سالها و تحت تاثیر تحولات اندیشهی انسان، هنرمندان برای پیدا کردن ایده یا انجام تکنیکها به افکار خودشان رجوع میکردند. رفته رفته موضوعاتی که در گذشته کارمایهی هنرمندان بودند ـ مانند موضوعات اساطیری، مذهبی و تاریخی ـ کنار گذاشته شدند و گونههای جدید نقاشی ـ همچون منظرهنگاری، نقاشی ژانر و طبیعت بیجان ـ اعتبار یافتند (پاکباز، ۱۳۶۹). در این نگرش پیوندی ژرفتر با واقعیت برقرار شد و انسان و محیط اطرافش را در ابعادی وسیعتر و با دید عمیقتری مورد مطالعه قرار داد.
به طبع این تحولات، از نقطهای به بعد در تاریخ هنر، محیط پیرامون هنرمند یکی از قویترین منابع الهام برای خلق اثر در نظر گرفته میشود. با ورود به قرن بیستم و اوجگیری صنعت و تکنولوژی، شهرنشینی گسترش پیدا کرد و زندگی روزمره، موضوع و محل توجه بسیاری قرار گرفت (احمدی، ۱۳۷۴ - دوسرتو، ۱۹۸۴). «روزمره» برای هنرمندان نیز همچون نویسندگان و متفکران، بهعنوان یک موضوع خاص مهم شد و حتی سبکها یا جریاناتی که سوژهی اصلی آن خودِ «زیست روزمره» باشد بیش از پیش شکل گرفت. در این میان هنرمندانی هستند که سالهاست در محیطی که به بازنمایی آن میپردازند، زندگی کردهاند. آنها درواقع محیط زندگی خودشان را، نه بهعنوان موضوعی مناسب برای خلق و ارائهی اثر، بلکه برای نگاه و زیستِ دوبارهی زندگی بازنمایی میکنند.
روزمرهنگاری و بازنماییِ محیط زندگی، نهتنها پنجرهای به گذشته و فرهنگ جوامع میگشاید، بلکه نقش مهمی در ایجاد هویت فرهنگی و انتقال احساسات انسانی به دیگران ایفا میکند. این بازنمایی علاوهبر جنبههای هنری، میتواند بیانگر دغدغهها، آرزوها و دیدگاههای اجتماعی هنرمندان باشد. محیط فیزیکی، فرهنگی، اجتماعی و حتی سیاسی که هنرمند در طول زندگیاش در آن زیست میکند، الهامبخش آثار اوست و میتواند بهعنوان یک چارچوب معنایی در شکلگیری بدنهی کاری وی نقشی کلیدی ایفا کند.
جان دیویی (John Dewey) در کتاب «هنر بهمثابهی تجربه» به این موضوع اشاره میکند که محیط زندگی هنرمند تنها یک پسزمینهی ثابت نیست، بلکه عنصری زنده و پویاست که در خلاقیت او نقش کلیدی دارد (دیویی، ۱۳۹۵). او هنر را فرآیندی میداند که در تعامل میان فرد و محیط شکل میگیرد و توضیح میدهد که انسان از طریق تعامل با محیط، ادراکات خود را شکل میدهد و همین تجربیات، مادهی خامی برای خلاقیت هنری میشوند. هنرمند با مشاهده، تجربه و واکنش به جهان اطراف خود، اثری را خلق میکند که بازتابی از محیط زندگی اوست؛ در نتیجه هنر نه یک فعالیت جدا از زندگی، بلکه شکلی از بیان تجربیات انسانی در بستر محیط است.
ناخدا عبدالرسول غریبی | بدون عنوان | 1399 | اکریلیک روی بوم | 40 × 60 سانتیمتر
طبق نظریات گاستون باشلار (Gaston Bachelard)، تعامل عمیق میان هنرمندان و فضاهای زیستهی آنها، بهعنوان محرکی برای تخیل و الهام عمل میکند. آثار آنها فقط بازنمایانگر محیط اطرافشان نیست، بلکه نوعی زیست دوباره در آثارشان دیده میشود (باشلار، ۱۳۸۱).
اگر به آثار نقاش خودآموختهی بوشهری، عبدالرسول غریبی ملقب به ناخدا، نگاهی بیاندازیم متوجه زیست هنرمند در آثارش خواهیم شد. ناخدا در آثارش همان اتمسفری را بازنمایی میکند که روزگاری آن را زندگی کرده است. نگاهی که ناخدا از پیرامونش برای ما بهنمایش میگذارد، همان رخدادها و اتفاقاتی است که او در روزمرهی خود تجربه میکند. درواقع این یک تعامل دوجانبه است که میان هنرمند و زندگیاش برقرار میشود و در آثارش نمود پیدا میکند؛ ناخدا تصویری از خود را در نقاشیهایش بازنمایی میکند.
در همین راستا میتوان به آثار هنرمند اهل بندر انزلی، ناصر رمضانی نیز اشاره کرد. او با بازنمایی سواحل بندر انزلی، همزمان که دریچهای از فضای آنجا را به روی ما باز میکند، به نمایش بخشهایی از زندگی مردم نیز میپردازد. او اوقات فراغت و حالوهوای بندر انزلی را بازنمایی میکند و از این نظر میتوان گفت کارهای او شبیه به گزارش است. با وجود آن که زاویهی دید آثار رمضانی در جایگاه یک ناظر است اما تصویری که از رهگذران و لحظاتی در بندرانزلی ارائه میدهد، برای او بارها تکرار شده است و همین موضوع سبب میشود تا دید کاملتری از یک مخاطب عام داشته باشد.
ناصر رمضانی | بدون عنوان | 1397 | رنگ روغن روی بوم | 70 × 100 سانتیمتر
از سوی دیگر، برادران قاسمی که متولد بندر انزلی هستند، بهجای بازنمایی روزمره یا نگاه از جایگاه یک ناظر، تلاش میکنند ارتباطی حسی با مخاطب برقرار کنند. آثار این دو هنرمند بیشتر نشاندهندهی اتمسفر و حسوحالی است که از محیط پیرامون خود میگیرند. آنها با رنگگذاریهای ضخیم و انتزاعی، فضایی وهمآلود از اتمسفر زیستهی خود را نمایان میکنند.
از دیگر دلایلی که باعث میشود هنرمند به محیط زندگی توجهی ویژه داشته باشد، نگاه دقیق او به محیط اطراف است؛ در مثالی از نظریات والتر بنیامین (Walter Benjamin) که در کتاب «شهر و تجربهی مدرنیته» مطرح میکند، میبینیم که چگونه محیط شهری به تجربهی ادراکی جدیدی تبدیل شده که در آثار هنری مدرن بازتاب یافته است (بنیامین، ۱۹۳۰). برای مثال در آثار طاهر پورحیدری، چهرهای تازه از شهر تهران برای ما نمایان میشود؛ پورحیدری با نگاهی دقیق سعی کرده است جنبهای متفاوت از چیزی که از منظرهی شهر تهران دیده میشود نشان دهد و چشماندازی متفاوت از فضا و معماری شهری که در آن زندگی میکند را بازنمایی کند.
در کنار این سیاق، زهرا نظری با نگاهی انتزاعی بر مناظر شهری محل زندگی خود (بهخصوص عناصر معماری آن) دقیق شده است. او تلاش خود را بر بازنمایی کلیت سازههای سنتی شهر گذاشته و علیرغم محدود بودن جزییات در بازنمایی، مطالعهای دقیق در فرم سازه (و خود اثر) ایجاد کرده است؛ بهطوری که گویی دست به شالودهشکنی در ساختار معماری میزند.
این هنرمندان با نوعی دغدغهی خاص تجربی و با داشتن توجه ویژه به پیرامون خود، لزوم آن را یادآور میشوند و از این طریق حافظهی فرهنگی ما را درگیر میکنند. در آثار هنرمند متولد تهران مرجان نعمتی، مکانهای قدیمی شهر تهران، که عموماً فضاهایی فراموششده یا ازکارافتاده هستند، بهتصویر کشیده شدهاند. آثار مرجان نعمتی یادآور حافظههای فراموششده از محل زندگی ما هستند.
مرجان نعمتی | ساختمان سینگر در خیابان سعدی | 1402 | رنگ روغن روی بوم | 120 × 300 سانتیمتر
ساحل تولایی نیز در آثارش به مکانهای متروکهی صنعتی در محل زندگیاش توجه داشته است. این مکانها یا ساختمانها، در عین فراموششدگی و خالی بودنشان، از یک تاریخ منحصر به خود خبر میدهند. آثار تولایی همراه با حس فقدان و جداافتادگی که در کارهایش جاری است، مهم بودن مکانهای خالی پیرامونمان را یادآور میشوند.
بهطور کلی هنرمندان و آثاری که از آنها سخن میگوییم، خواسته یا ناخواسته، به مستندسازی و نمایش هویت فرهنگی پرداختهاند. بسیاری از این آثار، حتی اگر به این هدف شکل نگرفته باشند، میتوانند زمینهی حقیقاتی پژوهشگران زیادی در حوزهی فرهنگ روزمره و بهطور کلی علوم انسانی قرار بگیرند.
در این میان بعضی از آثار با تأکید بیشتری بر هویت فرهنگی، از محیط زندگی خود تاثیر گرفتهاند و در بازنمایی آنها بیشتر بر ثبت لحظهای آن محیط تکیه کردهاند. ثبت لحظاتی از روزمرهی مردم بندرانزلی توسط امیرحسین نعیما، میتواند مثال خوبی باشد. عکسهای نعیما علاوهبر یادآوری فضاهایی که کمتر به آنها توجه میشود، مردمی را بازنمایی میکند که در همین بستر جغرافیایی در حال تجربهی شکلی از زوال هستند و این عکسها تلاشی برای توجه به این زیستبوم را تداعی میکنند.
ساحل تولایی | بدون عنوان | 1403 | اکریلیک روی مقوا | 29.5 × 41.5 سانتیمتر
همین نگاه را میتوان با سویهای انتقادیتر در نقاشیهای ثمیلا امیرابراهیمی دنبال کرد. توجه او به گروههای حاشیهای و فرودست جامعه در محیط زندگیاش، نقش قابلتوجهی در آثارش دارد. اما چیزی که در کارهای امیرابراهیمی بسیار پررنگ است و بر دیگر وجوه آن تاثیر میگذارد (حتی توجه او به معضلات اجتماعی)، نگاه سرد اوست. شهر از منظر او با رنگهای تیره و خاکستری نمایان شده و فضایی راکد، غبارآلود و ناامیدکننده دارد.
مرتضی نیکنهاد اهل بندرعباس است و در آثارش بازنمایی قابلتأملی از هویت فرهنگی و حافظه جمعی دارد. او این کار را نه فقط با هدف بازسازی محیط پیرامون، بلکه برای بهتصویر کشیدن زندگی فردی انجام داده است. استفادهی او از آرشیوهای قدیمی و عکسهای آلبوم خانوادگیاش نوعی احضار گذشته در زمان حال را ایجاد میکند و قرارگیری آنها در کنار عکسهای صحنهپردازیشده از خانوادهاش، نگاه تازهای از بازنمایی هویت اجتماعی را ارائه میدهد. مرتضی نیکنهاد همراه با قراردادن عناصری از افسانهها و اساطیر محلی در عکسهایش، ارتباطی میان خود، خانواده و ریشههای هویتی برقرار میکند؛ درواقع محیط زندگی در این آثار، شکلِ اجتماعیشده همان «خود» یا ذهنیت هنرمند است.
در پایان باید گفت، بازنمایی محیط زندگی توسط هنرمندان، فراتر از یک اقدام صرفاً زیباییشناختی است. این فرآیند در لایههای مختلف ادراک، معنا و تفسیر نیز اثرگذار است. این بازنمایی به هنرمندان امکان میدهد تا احساسات و هویت خود را به تصویر کشیده و با جامعه به شکلی عمیقتر ارتباط برقرار کنند. فرم و تکنیکهای هنری که در این بازنماییها به کار میروند، میتوانند تأثیرگذاری این آثار را تشدید کرده و نگاه مخاطبان را به سوی مسائل مهم اجتماعی، زیستمحیطی و فرهنگی معطوف کنند. این آثار را میتوان گواهی بر قدرت هنر در بازتاب و شکلدهی دنیای انسانی تلقی کرد.
مرتضی نیکنهاد | بدون عنوان
تصویر کاور و اسلاید:
-
ثمیلا امیرابراهیمی | بدون عنوان، از مجموعه «تعلیق» | 1399 | رنگ روغن روی بوم | 100 × 130 سانتیمتر
-
darz.art
منابع:
- پاکباز، رویین. (۱۳۶۹). در جستجوی زبان نو. تهران: انتشارات نگاه.
- باشلار، گاستون. (۱۳۹۲). بوطیقای فضا (ترجمهی مریم کمالی، محمد شیربچه). تهران: انتشارات روشنگران و مطالعات زنان.
- دیویی، جان. (۱۳۹۵). هنر بهمنزلهی تجربه (ترجمهی مسعود علیا). تهران: انتشارات ققنوس.
- بنیامین، والتر.(۱۳۹۰). پاساژها (ترجمهی مراد فرهادپور و امید مهرگان). تهران: نشر هرمس.
- ویلیامز، ریموند. (۱۳۹۸). فرهنگ و جامعه (ترجمهی علیاکبر معصومبیگی و نسترن موسوی). تهران: انتشارات نگاه
- احمدی، بابک. (۱۳۷۴). حقیقت و زیبایی. تهران: نشر مرکز
- de Certeau, Michel. (1984). The Practice of Everyday Life. Translated by Steven Rendall. University of California Press