در کارگاه داود امدادیان
02 تير 1401در نقاشیهای داود امدادیان رد پای پیکرهی انسانها، محیط خانگی یا حتی طبیعت بیجان قابل جستوجوست؛ اما آنچه به مشخصهی آثار و مُهر هویت هنری او بدل شده، درخت تنومند و بلندبالاییست که با برگهای انبوه و فشرده، حجم کثیری از فضای بوم را بهخود اختصاص داده است. درخت برآورندهی رویایی ازلی و ابدیست که همواره ذهن انسان را مشغول خود کرده است؛ اینکه چهطور میتوان اتحادی را میان زمین و آسمان، ناسوت و لاهوت یا فانی و باقی ایجاد کرد. ظهور این درختان پربار در آثار امدادیان، بازتابی از همین نگاه متافیزیکیست که در تفکر ایرانی ریشههای محکمی دارد و البته با نوعی رمانتیسیزم غربی در مواجهه با طبیعت آمیخته شده است.
داود امدادیان در سال ۱۳۲۳ در تبریز به دنیا آمد. از همان کودکی عشق زیادی به نقاشی کلاسیک و بهخصوص مناظر روسی داشت و اولین نقاشیهایش را از روی کارتپستالها کشید. اصول ابتدایی هنر را در هنرستان میرک تبریز آموخت، سپس به تهران آمد و در دانشکدهی هنرهای تزئینی به تحصیل پرداخت. پس از اتمام دورهی کارشناسی در سال ۱۳۴۹ تصمیم گرفت آموزش هنری را بهطورجدی دنبال کند؛ پس عازم فرانسه شد و در نهایت کارشناسی هنرهای پلاستیکی را در سال ۱۳۶۱ از دانشگاه سوربون دریافت کرد. اما با همهی اینها، امدادیان مهمترین آموزگار خود بود.
او از دنیای طبیعت و اشیا و آدمها روایت میکرد. رنگهای گوناگون، خطوط نرم و سطوح تقسیمشدهای را که از چشماندازهای آشنا وام میگرفت، باچیرگی بر بوم میکشید که نتیجه گاه اعجابانگیز و غریب و گاه صمیمی و آشنا به نظر میرسد.
اینکه امدادیان را هنرمندی عاشق طبیعت بدانیم یا نقاشی که قصد داشته تجربهی نقاشانه از طبیعت را در حد اعلا بیازماید، به زاویهدید و خوانش ما متکیست. در آثار او هم میتوان رد نگارگری ایرانی را جست و هم تأثیر مکاتب گوناگون هنر غرب را؛ از رمانتیسیزم و رئالیسم گرفته تا امپرسیونیسم و حتی کوبیسم. اما مهم است به این موضوع توجه کنیم که سادگی محتوا و یکسانی موضوع، امدادیان را به ورطهی تکرار و صنعتگری نکشاند. او بهجای تقلید از شیوههای رایج دوران و افتادن در دام تکرار هنر غربی، بهکارگیری تباینهای شدید نور و سایه یا شکستن بیمورد فرمها، سعی میکرد به اعماق هر چیز بنگرد و شکل و رنگ و نظم و حتی موضوع را مورد واکاوی قرار دهد. آنچه که به تصویر میکشید، همسانی آشکاری با طبیعت و دنیای واقعی دارد؛ اما واقعیتی که خود زیست و درک کرد.
درختان امدادیان مخاطب را بهسوی خود فرا میخوانند؛ تودههای رنگی عظیمی که رمزورازی درونی را حمل میکنند. درختان ناظر، همیشهحاضر، باابهت و نمادین، رویای جاودانگی را به تصویر میکشند؛ و این جاودانگی، که همواره خواسته شده اما دستنیافتنی مانده است، نقطهی ثقل آثار امدادیان را شکل میدهد. امدادیان بهراحتی توانسته است هویت فضای حاکم زیر شاخوبرگهای انبوه را هم فراهم کند. گاه انسانی کوچک بهسان شبحی ریز اما فعال زیر پای درخت حضور دارد؛ درختی که تمام فضا را از آنِ خود کرده است. تصویری که شکنندگی انسان را در مواجهه با والایی طبیعت به نمایش میگذارد و شاید ترجمانی از نوعی مراقبه باشد؛ مراقبهای که انسان را به بیکرانگی و ابدیت پیوند میزند. این نوع مواجهه با جهان و طبیعت، در نقاشیهایی که از انسانها خلق کرده نیز پیداست.
همهچیز در نوعی آرامش و سکون فرو رفته و نوری ملایم بر فضای خانه یا چهرهی افراد تابیده است. بازی نور و سایه در آثار او منجر به مرزکشی میان تیرگیها و روشنیها نمیشود. سبزها با توجه به تغییرات نور خورشید، بهطور ظریف و آرامی به زرد رسیدهاند و برگهای سرخ درختان پاییزی، به نارنجیها گرویدهاند. اتحاد میان سبزها و زردها و نارنجیها و قرمزها چشمگیر است. همه دستبهدستهم دادهاند تا وحدت را به نمایش بگذارند. میراث کلاسیکی که امدادیان به آن پایبند مانده است.
داود امدادیان و خانوادهاش در سال ۱۳۶۳ به این خانهـ کارگاه نقل مکان کردند؛ خانهای دوطبقه که در خیابان پاریس نوزدهم واقع در محلهی شمالشرقی پاریس قرار دارد. ساختمان در نزدیکی رود کانال دُ لورک (Canal de l'ourcq) و پارک بوت شومون (Parc des Buttes Chaumont) است؛ یکی از قدیمیترین پارکهای پاریس که درختان زیبایی هم دارد و بهگفتهی پسرش، امدادیان وقت زیادی را در آن صرف میکرده است.
در استودیوی امدادیان، که حالا توسط خانوادهاش حفاظت میشود، درختچههای سبز و گیاهان طبیعی جا خوش کردهاند؛ البته که دور از انتظار نیست و منش هنرمند با همین پیوند میان زندگی انسان و طبیعت معنا پیدا میکند. همنشینی بومهای نقاشی با برگهای سبز و زنده، که هنرمند در تمام دوران هنریاش به آن پایبند بود، فضایی آرامشبخش را به وجود آورده است. کتابها در کتابخانهی بزرگ و دیواری با نظم و ترتیب خاصی جا دارند و بر دیوار عمود بر کتابخانه، چند نقاشی مشهور از او در قابهایی متنوع آویخته شدهاند. جالب است که قابها اینقدر با هم تفاوت دارند. چندتایی ساده و مشکی هستند و دیگری پرزرقوبرق و طلایی. چندین عکس پرتره روی هم قرار گرفتهاند و در قسمتی از این دیوار به چشم میخورند. یک رادیو روی میزی جلوی پنجرهی بزرگ و سرتاسری قرار گرفته است و انبوهی از قلمموها و رنگها و مدادها و وسایل نقاشی روی قفسه چیده شدهاند. چند بوم هماندازه از درختان بزرگ و تنومند امدادیان بر بالای طاق اتاق آویخته شدهاند که همنشینی آنها، با رنگهای گوناگون اما شکلهای همسان، بسیار چشمگیر است. این بومها نگاه مخاطب را بهسمت بالا هدایت میکنند و همان مفهوم جاودانگی و اتصال با آسمان را به ذهن متبادر میسازند. چه انتخاب شایسته و درستی! از میز چوبی و صندلیهای اطراف آن و مبل تکنفره با کوسنهای رنگی و طرحدار که بگذریم، یک نقاشی قابگرفته از پرترهی زنی از نیمرخ نگاه را به سمت خود میکشاند. زنی که در گوشهای پشت گیاهان تازه و کنار سایر تابلوها جا خوش کرده و از گوشهی چشم همهچیز را نظاره میکند. چُنان مخاطبی که خود بخشی از فضاست، اثر برای او خلق شده و و حالا دریافتکنندهی تمام رویدادهاست. این کارگاه دلانگیز که بوی زندگی میدهد، از هنرمندی خبر دارد که هنر و زیستش در هم تنیده بوده است.
تصویر کاور و اسلایدر:
- داود امدادیان | افتتاحیه نمایش انفرادی در موزهی لاندوسکی در بولونی
حقوق تمام تصاویر متعلق به بنیاد داود امدادیان است.
عکاس تصاویر کارگاه هنرمند: اولدوز نبیزاده