مروری بر نمایش «گسست تا وصل: هنر الیاف معاصر»
16 آذر 1404گسست تا وصل: هنر الیاف معاصر، نمایشگاهی که توسط شاهد صفاری کیوریت و در کارخانه هنر لیکه درکاشان ارائهشده است، شیوههای معاصر بافت در ایران را در گفتوگویی مستقیم با مکانی قرار میدهد که از نظر تاریخی از خودِ این ماده جداشدنی نیست. این نمایشگاه در یک کارخانه سابق نساجی برگزار میشود؛ مکانی که یک دستگاه بافندگی قدیمی را در خود جای داده است که همچنان قابل استفاده است. چنین بستری روایتی درباره تداوم ماده، کار، و دگرگونی میسازد. «گسست تا وصل» بهجای گردآوردن صرف هنرمندانی که با الیاف کار میکنند، نساجی را در پیوند با لایههای تاریخیِ کار جنسیتی، تولید صنعتی، تجربهگرایی مفهومی و جایگاه در حال تحولِ کار با مواد در هنر معاصر ایران قرار میدهد. نتیجه، نمایشگاهی است نه صرفاً درباره الیاف، بلکه درباره اینکه الیاف چگونه «میاندیشد»: چگونه حافظه را نگه میدارد، فضا را سازمان میدهد و شرایط سیاسی و زیباییشناختی زمانه خود را آشکار میکند.
کارخانه بهمثابه بستری برای معنا
اهمیت لیکه استعاری نیست؛ مادی است. این فضا در منطقه صنعتی کاشان واقع شده؛ شهری که تاریخ آن با تولید نساجی عجین است. هویت صنعتی این ساختمان همچنان حفظ شده است. حضور دستگاه فعال نساجی در فضا نه یک یادگار رمانتیک، بلکه یادآوری زنده و مکانیکیِ کار و زحمتی است که زمانی این بنا را زنده نگه میداشت. صدای ریتمیک و حضور مکانیکی آن، تنشی فضایی ایجاد میکند و بیننده در حالی با آثار الیاف-محور معاصر مواجه میشود که کارخانه هنوز، هرچند در مقیاسی کوچک، کارکرد اصلیاش را ادامه میدهد.
در چنین فضایی، نساجی از نوستالژی تهی میشود. در عوض، بهمثابه مادهای با شکلگیری از تاریخهای کارگری، اقتصاد، تقسیم جنسیتی کار و گذار از صمیمیت کارِ دستی به تولید صنعتی دیده میشود. حافظه معماری بنا، نور و سطوح ناصاف آن در تقابل عامدانه با لطافت، تراکم یا انتزاع مفهومی آثار قرار میگیرد. این تقابل ایده اصلی نمایشگاه را تقویت میکند. اینکه الیاف تنها یک ماده نیست، بلکه بستری است که در آن پرسشهایی درباره تداوم، گسست و مؤلفیت مطرح و بازتعریف میشود.
بیتا فیاضی | موجودات زیبا(پیچیدن در ریشههای صنوبر) | 1393 | خبافی، نخ بازیافتی، اشیای دورریخته، سرامیک شکسته، سیم فلزی و پوست درخت | 360 × 20 × 22 سانتیمتر
چشمانداز کیوریتوری: بازبافی سنتهای کار و اندیشه
چارچوب کیوریتوری صفاری، الیاف را نه یک «موضوع» برای نمایش، بلکه نقطه ورود به پرسشهای بزرگتر درباره سیاستهای ساختن و زیرساختهای هنر در ایران در نظر میگیرد. عنوان این نمایشگاه بیانگر منطق اوست: «گسست» اشاره به جدایی دارد؛ جدایی نساجی از زمینههای تاریخیاش، از کار جمعی یا از جایگاه آن در تاریخ رسمی هنر. «وصل» اما اشاره به ترمیم این پیوندهای گسسته از خلال عمل هنری معاصر دارد. این حرکت میان گسست و اتصال، موتور مفهومی نمایشگاه است.
صفاری نمیخواهد هنر الیاف را بهعنوان یک «گونه» معرفی کند، بلکه از آن برای پرسیدن استفاده میکند: اینکه مواد چگونه حافظه را حمل میکنند، کار چگونه ارزشگذاری یا پنهان میشود و چرا برخی شیوههای ساخت، با وجود اهمیت عمیق فرهنگی و تکنیکیشان، در حاشیه قرار گرفتهاند.
بهجای گروهبندی آثار براساس سبک یا نسل، انتخاب صفاری بر دامنه گسترده کارکردهای الیاف در هنر معاصر ایران تأکید دارد. برخی هنرمندان به تکنیکهای بهارثرسیده وفادار میمانند؛ برخی دیگر الیاف را به قلمرو مجسمهسازی یا معماری میکشانند. این تنوع نهتنها انعطاف ماده، بلکه گوناگونی جایگاههای هنری در ایران امروز را نشان میدهد؛ جایی که وزن فرهنگی نساجی با دغدغههای معاصر درباره هویت، کار و تجربهگرایی مادی تلاقی میکند. آنچه این مجموعه را متحد میکند، این است که الیاف را نه تزئینی و نه فرعی، بلکه شکلی از اندیشیدن میدانند: رسانهای جسمانی و فرایندمحور که قادر به حمل ایده است.
قرار دادن این آثار در یک کارخانه، مکانی تعریفشده با تولید، تکرار و کار، مرز میان هنر و صنعت را برمیدارد. گذشته صنعتی بنا و کار جمعی که زمانی در آن جریان داشت، با آثار به گفتوگو مینشیند و آنها را پیچیدهتر میکند. در این زمینه، الیاف از دل تاریخ خود سخن میگوید: تاریخی که از کار خانگی و صنعتی، اقتصادهای جنسیتی و جایگاه متغیر «صنایع دستی» در جهان هنر ایران شکلگرفته است. این تعامل میان ماده و مکان موجب میشود نمایشگاه از سطح زیباییشناسی فراتر رود و به تأملی عمیق درباره واکنش و مقاومت هنرمندان نسبت به شرایط مادی پیرامونشان تبدیل شود.
هنرمندان و رویکردهای مادی
افسانه مدیرامانی | رنگهای غروب، شعر عصر تابستان را مینوشتند | 1394 | پارچه دستبافت و رودوزی با کنف، الیاف مصنوعی، بند، سیم، پشم و پنبه | 220 × 180 سانتیمتر
با وجود آنکه این نمایشگاه مجموعهای گسترده از هنرمندان را در کنار هم قرار میدهد، دغدغههای مشترکی میان آنان دیده میشود که به روشنتر شدن گسترهی مفهومی و مادیِ رویکردهایشان کمک میکند. یکی از خطوط پیونددهنده، شیوهای است که بسیاری از هنرمندان در آن میان تکنیکهای بهجامانده از گذشته و خوانشهای معاصرِ آنها مذاکره میکنند.
گروهی دیگر از هنرمندان، الیاف را بهمثابه زبانی برای تجسّد و بسترهای روانی به کار میگیرند. هدا زرباف، بیتا فیاضی، شادی پرند و شیرین ملتگهر با پارچه و نخ، اشکال صمیمیت، احساس و تجربههای جنسیتی را صورتبندی میکنند. ترکیب بندیهای زرباف که از پارچههای مندرس و نشانههای شخصی ساخته شدهاند، حس فرسودگی و آسیبپذیری را برمیانگیزند و چشماندازهای عاطفیای میسازند که در برابر روایتهای خطی مقاومت میکنند. آزمایشهای مادیِ فیاضی، الیاف را به سوی فرمهای مجسمهوار سوق میدهد و نرمی یا خانگیبودن مفروض پارچه را پیچیدهتر میسازد. سطوح لایهلایهی پرند، هویت را در فرآیندی تدریجی و تکراری بنا میکند؛ گویی ردِ انباشتی از کنش را ثبت مینماید. ملتگهر، لمس و بافتمندی را بهمثابه شیوههایی برای بازنمایی خویشتن برجسته میکند و اجازه میدهد الیاف بهجای تصویرسازی، حالات احساسی را منتقل کنند. در این رویکردها، الیاف به ابزاری برای کاوش در بدن، درونیت و مرزهای سیال میان سوژه و ماده بدل میشود.
گروهی دیگر منطق ساختاری الیاف را به کاوشهای فضایی و معماری ترجمه میکنند. فریدون آو، هما دلواری، نگار فرجیانی و لاله معماراردستانی هر یک الیاف را نه بهعنوان سطحی برای تزئین، بلکه بهمثابه سامانهای سازنده به کار میگیرند. ترکیببندیهای لایهلایهی آو با دستکاری بافت و کلاژ، تنش فضایی ایجاد میکند؛ در حالی که دلواری با دقت گرافیکی، نظمی الگومند میسازد که پژواک نظام معماری است. فرجیانی مرز میان تزئین و ساختار را مخدوش میکند و نشان میدهد منطق بافت چگونه میتواند فضا را بنا کند یا به چالش بکشد. معماراردستانی، الیاف را به انتزاع هندسی گسترش میدهد و با ماژولاریتی و تکرار، اصولی برگرفته از دار بافندگی را دنبال میکند. آثار این هنرمندان نشان میدهد که الیاف صرفاً ماده نیست؛ بلکه واژگانی ساختاری است که توانایی سازماندهی فرم، ریتم و ادراک فضا را دارد.
در نهایت، هنرمندانی همچون زهرا ایمانی، فریبا بروفَر و افسانه مدیرامانی بر فرآیند، زمانمندی و مقاومت مادی الیاف متمرکز میشوند. مداخلههای حداقلی ایمانی، شکنندگی و امکان فروپاشی را برجسته میکند، در حالی که کنشهای تکرارشوندهی بروفَر، تکرار را به عملی مراقبهمحور بدل میسازد. بافتن و گسستن در آثار مدیرامانی، چرخههایی از ساختن و فروگشودن را پیش میکشد و بافت را نه شیئی ثابت، که پدیدهای زمانمند معرفی میکند. در این آثار، الیاف به رویدادی رویهای تبدیل میشود و به ثبتِ زمان و نیروی کار در بُعد مادی می پردازد.
در مجموع، این رویکردها کشسانی الیاف را بهعنوان زبانی هنری آشکار میکنند. در سراسر نمایشگاه، الیاف حافظه را حمل میکند، فضا را میسازد، احساس را مجسم میکند و در برابر دستهبندیهای قطعی مقاومت نشان میدهد؛ و از این رهگذر، ظرفیت آن را برای حرکت میان سنت و تجربهورزی، مفهوم و فرم به نمایش میگذارد.
پنل نخست: رسانه، بازار و چالشهای مادی
نخستین نشست تخصصی نمایشگاه با حضور شاهد صفاری کیوریتور نمایشگاه، هرمز همتیان بنیانگذار گالری دستان و اشکان زهرایی کیوریتور، دغدغههای نمایشگاه را در بستری گستردهتر و نهادی پی گرفت و جایگاه الیاف را در زمینههای گوناگون هنری و سازمانی بررسی کرد.
صفاری سخنانش را با شرح فرآیند شکلگیری کیوریشن آغاز کرد؛ اینکه چطور در نقطهی شروع، هنرمندانی بودند که از پیش با آنها رابطهای نزدیک داشته و بهویژه با مجموعهی دستان همکاری داشتهاند. او توضیح داد این آشنایی اولیه، تصمیمات ابتداییاش را شکل داده است؛ نمونهای از اینکه چگونه شبکههای شخصی و زبانهای مادیِ مشترک میتوانند مسیر حضور آثار در یک نمایشگاه را تعیین کنند.
همتیان در ادامه از زاویهی سیستم گالری به موضوع پرداخت. با وجود آنکه گالری دستان سالها از هنرمندان فعال در حوزهی بافت حمایت کرده، وی خاطرنشان کرد که الیاف همچنان در صحنهی هنری ایران کمتر دیده میشود. بخشی از این مسئله، به گفتهی او، ناشی از چالشهای عملی است: بسیاری از آثار مبتنی بر الیاف، مانند آثار هما دلواری، برای نصب نیازمند برنامهریزی پیچیده و هماهنگی فنی گستردهاند. اما او به عوامل اقتصادی نیز اشاره کرد؛ در بازاری متزلزل و تحتتأثیر تورم و بیثباتی مالی، مجموعهداران غالباً به رسانههای آشناتری مثل نقاشی گرایش پیدا میکنند؛ رسانههایی که آنها را سرمایهگذاری مطمئنتری میدانند. به تعبیر او، این پویایی نه از ارزش هنری که از فشارهای اقتصادی بر هنرمندان و گالریها ناشی میشود. سخنان همتیان به تنشی مرکزی در پذیرش این رسانه در ایران اشاره داشت که علیرغم غنای مفهومی و درکپذیری حسیاش، الیاف هنوز در بازاری گردش میکند که به آن عادت نکرده است.
پنل دوم: بازاندیشی در مقولهی هنر
در نشست دوم، اشکان زهرایی دربارهی کتاب اختراع هنر سخن گفت و پرسشی محوری را طرح کرد: چه چیزی هنر بهحساب میآید؟ او با بررسی اشیایی چون ماسکهای چیوارا، یک کلاهدوزی قرن پانزدهمی، صندوقچهی نقاشیشده و یک نمکدان متعلق به قرن شانزدهم، نشان داد که مرز میان کارکرد و هنر هرگز مرزی ثابت نبوده است. بسیاری از اشیایی که برای زندگی روزمره تولید شدهاند، امروزه بهدلیل ارزشهای زیباییشناختی و فرهنگیشان در موزهها نگهداری میشوند. این استدلال با روح نمایشگاه «گسست تا وصل» پیوندی قوی دارد؛ جایی که منسوجات، که مدتها در جایگاه کاربردی یا خانگی قرار داشتند، دوباره بهعنوان میدانی برای پرسشگری هنری تعریف میشوند. سخنان زهرایی ابعاد نظری نمایشگاه را پررنگ کرد و در سلسلهمراتب مواد و یادآوری اینکه الیاف همواره حامل بار زیباییشناسانه، اجتماعی و معرفتی بوده است، حتی زمانی که «هنر» نامیده نمیشود، بازنگری کرد.
جمعبندی: بافت بهمثابه تداومِ کار و تأمل
موفقیت نمایشگاه «گسست تا وصل» در این است که الیاف را نه یک «موضوع»، بلکه چارچوبی برای اندیشیدن در نظر میگیرد. این نمایشگاه با قرار دادن هنر الیاف معاصر درون یک کارخانهی قدیمی، رابطهی میان ماده و مکان، کار و بیان را دوباره زنده میکند. نمایشگاه، ضمن یادآوری تاریخهای جنسیتی و خانگیِ این رسانه، بر اهمیت مفهومی آن در هنر معاصر ایران تأکید میگذارد.
از خلال کیوریشن صفاری، آثار نه فقط از مادهی خود، بلکه از جایگیریشان در ساختمانی شکلگرفته از تولید، تکرار و حافظهی صنعتی معنا میگیرند. نشستها نیز این چشمانداز را ژرفتر کردند و نشان دادند که الیاف چگونه در بستر بازار، نهادهای هنری و تاریخهای طبقهبندی، عمل میکند.
در نهایت، نمایشگاه بر این نکته تأکید دارد که هنر الیاف، بدیلِ هنر معاصر نیست؛ بلکه بخش جداییناپذیرِ تحول آن است. رسانهای است که همچنان میان سنت و نوآوری، صمیمیت و ساختار، کارِ گذشتهی کارخانه و کارِ اکنونِ اندیشه، پیوند میزند و روایت میسازد.