نگاهی به نمایش مریم مهری: «پرسه در تاریکی»
21 فروردين 1401مریم مُهری دومین نمایش انفرادی خود را در گالری اُ با عنوان «پرسه در تاریکی» برگزار کرد. آثار این مجموعه نتیجهی فعالیتهای او در دو سالونیم گذشته هستند. در بخشی از خبرنامهی نمایش میخوانیم که او در شرایطی که دچار اضطراب و ترسِ ناشی از پاندمی جهانی بوده، مجبور به کار و زندگی در آپارتماناش شده و در نتیجهی آن، این آثار پدید آمدهاند. ترس و اضطراب بهطورمعمول جلوی سیالیت ذهن و رویش خلاقیت را میگیرند، اما نشانهای از آنها در این بازیهای تصویری دیده نمیشود. به نظر میرسد که در همهی آثار، ابر خیال هنرمند، سیال و با آزادی بیحدوحصر، مسیر خلق را طی کرده و به موضوعات متنوعی نیز پرداخته است. در این یادداشت وارد سرزمین خیالی هنرمند میشوم و همراه موجودات آن پرسه میزنم.
روابط در آثار مریم مهری نقش پررنگی دارند و با اولین نگاه، مخاطب خود را در میان ارتباطاتی میبیند که گاه از جنس شوخی، خشونت یا تهدید هستند. در سرزمین مهری نگاهی برابر نسبت به جایگاه انسان و سایر موجودات وجود دارد و از جایگاه اشرافی انسان نشانی نیست. همین موضوع در برابر باورهای متداولی قرار میگیرد که روزانه در اجتماع انسانی با آن روبهرو هستیم و یک موقعیت پارادوکسیکال (ناسازوارانه) را میسازد. اینجا نهتنها بحث قدرت و سلطهی انسان بر موجودات مطرح نیست، بلکه کفهی قدرت بهسمت خرسها سنگین است و اسبها و انسانها بهواسطهی شیطنت یا شرارتشان در فضا معلق شدهاند.
مورد دیگری که در اثری از مهری با عنوان «ما داریم پرواز میکنیم»، موقعیتی نو و متناقضنما میسازد، این است که در شهربازیهایی که تاکنون در آنها حضور داشتهایم، این بچهها و انسانها هستند که سوار وسایلی با شمایل حیوانی میشوند؛ اما اینجا سناریوهای رایج کنار میروند و اسبها و انسانها با هم سوار چرخوفلک شدهاند و مسئول چرخوفلک هم خرسها هستند.
کنترل پخش شدن آبرنگ روی کاغذ و تمیز و موفق پدید آوردن خطوط در این آثار، از نکات برجستهای است که هنرمند با تبحر و توجه به آنها پرداخته است؛ بهخصوص زمانی که ابعاد آثار بزرگ است و او توانسته با اطمینان و ظرافت، هر ابژه را در قسمت درستی از کادر نقاشی کند.
هنرمند در بیشتر آثار خود بهشکلی داستانپردازی کرده و در این مسیر، عنوان آثار را نیز وارد کرده است. اگرچه او با انتخاب جملاتی هوشمندانه، بر وجه روایتگر اثر افزوده، اما در تعدادی از آثار مثل نقاشی پایین، از نظر زمانی در سهلت، داستان خود را نقل کرده است.
تنبلها با سماجت تمام به انسان چسبیدهاند و در عنوان نوشته شده «آیا با ما خوشحالی؟»: سؤالی که با نگاه به اثر، پاسخ قابل دریافتی دارد. این آویزان شدن و سماجت تنبلها، در نهایت به دو تکه شدن بدن انسان عاجز انجامیده است. شاید بیربط نباشد اگر بگوییم که میتوان رگههایی از روانشناسی و فلسفه را در آثار او پیدا کرد و به مسائل ملموس و روزمره تعمیم داد. چیزهایی وجود دارند که بهشکل افراطی روان انسانها را درگیر میکنند و حتی میتوانند در اندازهی درست خود خوشحالکننده نیز باشند؛ اما در نهایت بهشکلی اغراقآمیز و افراطی خود او را دونیم میکنند و از پا درمیآورند. این میتواند تصویری تلطیفشده و صمیمی از تبدیل دلبستگی به وابستگی باشد و همزمان رنجها را نمایش دهد و تقلاهایی که انسان در این مسیر متحمل میشود را بازگو کند.