یادداشتی بر مجموعهای از اشکان عبدلی
19 بهمن 1400در این یادداشت از تجربهی تماشای آثار اشکان عبدلی در نمایش ««در باغ فصل دوم: به یاد آوردن» مینویسم. همچنین برداشتهای شخصیام از بعضی از آثار این نمایش را بلندخوانی میکنم.
دیوار چشمگیر و غافلگیرکنندهی این نمایش، متشکل از آثار آبیرنگی بود که همگی با نظمی هوشمندانه کنار هم قرار گرفته بودند؛ منظرهای که تماشای آن به خیره شدن به دریا شباهت دارد. در هر اثر مرزی شبیه به خط افق ترسیم شده که رنگ آبی با تنالیتهی متفاوت را تفکیک میکند؛ درست شبیه به خط افق که فاصل آسمان و دریاست.
در اثر میانی روی این دیوار، خط افق یا مرز جداکنندهی آسمان و زمین آنقدر محو و یکدست است که صحنه را به بُرشی از آسمان نزدیک میکند. همین موضوع حسی شبیه به معلق بودن و بیوزنی را بهوجود میآورد. بیننده روبهروی این اثر با منظرههایی از آسمان و دریا روبهرو میشود که گویی در یک نقطه، او را میان آسمان و دریا مردد و معلق میکند.

اشکان عبدلی | بدون عنوان | در باغ فصل دوم؛ بهیاد آوردن | 1400 | رنگ روغن روی مقوا | 56 × 76 سانتیمتر
پدید آمدن چنین صحنههایی برای من تداعیگر مراقبه و اندیشههای مکتب «ذن» است؛ چرا که گویی از بیننده بهعنوان شاهد دعوت میشود تا به تفکر و نگرشی دقیق و عمیق در لحظه بپردازد؛ چیزی که برای کشف ماهیت این صحنهها ضرورت دارد. مخاطب با حضور مبهم رنگها و احساسات مواجه میشود، چیزی که در بیانیهی کوتاه نمایش نیز به آن اشارهی مختصری شده است.
با وجود اینکه این اثر با رنگوروغن خلق شده، اما تکنیک رنگگذاری آن به آبرنگ شباهت دارد و شاخههای پوشیده از گل این درخت، به ساکورا میماند. جزئیات فضا اهمیتی ندارد و حذف شده؛ آنچه مانده سرسبزی فصل بهار، ساکورا و تصویر کاملی است که در ذهن بیننده نقش میبندد. این شاعرانگی همان هایکو است که شاعر با کلمه خلق میکند و اینبار اشکان عبدلی با تصویر به آن رسیده است، صحنهای موجز و سرشار از تخیل.