«انزوای امریکایی؛ روایتهایی کوتاه بر بوم ادوارد هاپر»
20 خرداد 1404مروری بر شاهکارهای یکی از نامدارترین نقاشان قرن بیستم امریکا؛ بازتاب اندوه پنهان در دل شهر.»
قهوهخانهها، رستورانهای شبانه، اتاقهای هتل، پمپبنزینهای کنار جاده، ویترینهای خالی و دفاتری پس از پایان ساعت کاری؛ نقاشیهای ادوارد هاپر (Edward Hopper)، تجسمی تمامعیار از زندگی امریکاییاند. با بهتصویر کشیدن مردم عادی در زیستبوم روزمرهشان، هاپر بهعنوان یکی از مهمترین هنرمندان امریکایی قرن بیستم شناخته میشود.
اما در پسِ این برش دلفریب از زندگی سادهی امریکایی، چیزی تیرهتر پنهان است؛ انزوا، چشمچرانی و صدای خاموش قلبهایی تنها که خستهاند و هنوز در تمنّا.
ادوارد هاپر | «فیلم نیویورکی» (New York Movie) | ۱۹۳۹ | رنگروغن روی بوم | موما | منبع: www.artchive.com
اثر «فیلم نیویورکی» (New York Movie) از هاپر، ترکیببندیای چشمنواز دارد. تماشاگران در سالن نیمهتاریکی نشستهاند و غرق تماشای صحنههایی در طیفهای سیاه و سفید بر پردهاند. درحالیکه در سمت راست تابلو، زنی با لباس آبی ایستاده است؛ در تأملی غمزده و با سری فرو افکنده. نور زرد چراغ دیواری بهنرمی بر رشتههای موی بلوندش تابیده است.
ترکیببندی و نورپردازی اثر، آن را بهطور کامل از میانه به دو بخش تقسیم کرده است، که نتیجهاش جداییِ آشکار میان سوژه (زن) و جمعیت است؛ تماشاگرانی که بیتوجه به اندوه او، مشغول تماشای فیلماند. در اینجا وارونگی هوشمندانهای در جریان است. زنِ آبیپوش همان کسیست که در تاریکیِ استعاری قرار دارد؛ منزوی، جدا از آنهایی که در سایهی واقعی نشستهاند، آنهایی که بدون هیچ دغدغهای مشغول لذت بردن هستند. پردهی قرمز باریکی که اندکی گشوده شده و پلههایی را نمایان کرده است، عنصری از دلهره را به اثر میافزاید.
هاپر بیتردید استاد روایت داستان کوتاه با رنگ روغن بر بوم است؛ بیننده بهروشنی رنج شخصیت را احساس میکند. حتی اگر از جزئیات ماجرا بیخبر باشد، بهگونهای شهودی آنچه پیش روی او در حال رخ دادن است را درمییابد.
ادوارد هاپر | «یازده صبح» (Eleven A.M) | ۱۹۲۶ | رنگروغن روی بوم | موزه و بوستان مجسمهی هرشهورن | منبع: www.canvastar.com
هاپر تمایلی اندک به ترسیم بدن برهنه داشت، اما آثار او در این زمینه تفاوتی آشکار با نمونههای رایج دارند. در نقاشیهای او، روحیات درونی سوژه بهاندازهی ویژگیهای جسمانیاش موضوعیت دارد. این آثار چیزی فراتر از مطالعهای ساده راجعبه بدن یا افزودنی زیباشناسانه به یک صحنه کلاسیک هستند. اثر «یازده صبح» (.Eleven A.M) نمونهای شایسته از این رویکرد است. سوژه، با پوستی به رنگ شیر بر صندلی آبیرنگی در اتاق خوابی نشسته است. زیبایی طبیعی در انحنای ساق پا و بخش پایین شکم به چشم میخورد. آشفتگی موهای ژولیدهاش که شلخته بر شانه افتادهاند، جلوهای خاص دارد. اما نگاه بیننده، شاید حتی بیش از این جنبههای ظاهری، درگیر جزئیات ظریفتری میشود؛ چرا زن تنها کفش به پا دارد؟
و هرچند در نگاه نخست آرام بهنظر میرسد و از آفتاب ملایم پیش از ظهر لذت میبرد، اما شک بهناگاه آرامآرام در جان بیننده رخنه میکند. آیا در نحوهی گره خوردن دستهایش نوعی تنش نهفته نیست؟ یا در حالتی که به سوی پنجرهی بیپرده خم شده و با نگاهی نافذ به بیرون خیره شده است؟ یا شاید این همان نبوغ شگفتانگیز هاپر است که ذهن را به سفر در دنیای وهم و خیال میکشاند؟
ادوارد هاپر | «پنجرههای شب» (Night Windows) | ۱۹۲۸ | رنگروغن روی بوم | موما | منبع: www.moma.org
اثر «پنجرههای شبانه» (Night Windows) در نگاه نخست ممکن است حسی نسبتا سبک و بیغم داشته باشد. زنی در شب گرم و شرجی تابستانی مشغول کارهای روزمرهی خود است؛ خم شده تا شاید چیزی بردارد و دراینحال، نمایی از پشت بدن متناسب و خوشفرم خود را به بیننده نشان میدهد. تابلو بهکلی رنگ و بویی متفاوت، تیره و حتی تهدیدآمیز دارد. انتظار و هیجان ناخوشایندی در حریر موجدار پردهی پنجرهی سمت چپ حس میشود. اشتیاقی تاریک و شعلهور از نور سرخفام پنجرهی سمت راست میتراود. سؤال برانگیز است که چه زمانی آن لباس هلوییرنگ از تن نرم و سفیدش جدا خواهد شد و بر فرش سبزرنگ میز بیلیارد فرو خواهد افتاد؟ و پس از آن، چه اتفاقی در آن سکوت تاریک و مرموز رخ خواهد داد؟
ادوارد هاپر | «اتومات» (Automat) | ۱۹۲۷ | رنگروغن روی بوم | مرکز هنر دِ مواین | منبع: medium.com
تابلوی «اتومات» (Automat) یکی از شاخصترین و بهیادماندنیترین آثار ادوارد هاپر است و این تفاسیر شایستهی آن است. پوشش زن که برگرفته از مد دههی ۱۹۲۰ است، حالت فروتنانه و آرام نگاهش که به فنجان قهوه دوخته شده و پوست صاف پاهایش که زیر میز بهنرمی در کنار هم قرار گرفتهاند، همگی تجسمی ناب از ظرافت و زیباییشناسی هستند. با اینهمه، «اتومات» تنها تجلی زیبایی نیست، بلکه پرترهایست از انزوایی عمیق و جانفرسا؛ مضمونی که در سراسر آثار هاپر حضوری پررنگ دارد و او آن را با چنان ظرافتی بیان میکند که تشخیص دقیق چگونگی آفرینش این حس، اغلب از نگاه مخاطب پنهان میماند. یکی از تکنیکهای برجستهی هاپر در این اثر، در ترکیببندی آن نهفته است. او با قرار دادن فضایی خالی بیش از حد معمول، بهشکلی هوشمندانه حس تنهایی مطلق سوژه را القا میکند؛ تنهاییای که هم جسم او را دربرگرفته و هم روانش را به انزوا کشانده است. «اتومات» همچنین حامل نشانههای باریکبینانهی دیگری است؛ دست چپ زن هنوز در دستکش پوشیده شده و پالتویش را نیز بر تن دارد. شاید شب بسیار سردی باشد، اما این فرضیه با وجود بخاری که در گوشهی پایین سمت چپ تابلو دیده میشود، تا حدی بیاعتبار میگردد. شاید لحظهای کوتاه برای نوشیدن یک فنجان اسپرسو آنچنان زودگذر باشد که نیازی به آسایش نداشته باشد؛ دقیقا همان خصلت گذرای قهوه. یا شاید و بیشک محتملتر، او چنان در غم و رنجی عمیق فرو رفته که حتی طاقت پرداختن به این امور کوچک را ندارد. در چهرهاش نه تنها سایهای ساده از اندوه، بلکه بار سنگین غمی خاموش و بیصدا بهوضوح هویداست. حتی نام این اثر خود گواهی است بر تنهایی عمیقی که در دل قاب نقاشی موج میزند؛ «اتومات» اشاره به کافه یا رستورانی خودکار دارد، جایی که خبری از پیشخدمت یا گارسون نیست و این فقدان حضور انسانی، حس انزوا را تشدید میکند. اگرچه این نکته ممکن است در نگاه نخست مغفول بماند، اما بارزترین عنصر اثر که بیانگر تنهایی عمیق سوژه است، بخش وسیعی از ترکیببندی را دربر گرفته است. چه «اتومات» در ایستگاه مترو قرار گرفته و چه نور چراغهای سقفیاش در شیشهی ویترین بازتاب یافته باشد، تاریکیای که بیرون سوژه میجوشد، او را به درون تونلی متروک و سراسر تهیبودگی فرو میکشد.
داستان کوتاهی ششکلمهای وجود دارد که به ارنست همینگوی نسبت داده میشود. این «داستان» که در قالب یک آگهی روزنامهای آمده، چنان عمیق و تکاندهنده است که بسیاری از رمانها در صدها صفحهی خود به چنین تأثیری دست نمییابند.
متن آن چنین است: «برای فروش: کفش بچه، هرگز پوشیده نشده.» هیچ تراژدی آشکاری در این جمله نیست؛ تنها دارد از فروش یک لباس خبر میدهد. اما قدرت عمیقش در آن چیزی است که بهطور ضمنی فهمیده میشود، در آنچه ذهن خواننده را به پرواز در میآورد و در دلالتهای خاموشی که بینیاز از بیان، فریاد میکشند.
نبوغ ادوارد هاپر نیز از همین جنس است. آثارش جرقههایی در ذهن میافروزند که اگر بیننده اندکی زمان دهد، آن شعلههای کوچک به آتشی سوزان بدل میشوند.
تصویر کاور و اسلایدر:
- medium.com