کارهای نگین عطائیه در این مجموعه سرشار از میلی همزمان به هستی و نیستی است: اشتیاق به تداوم حیات و یکپارچگی با طبیعت، و همزمان میلی مرموز به نابودی، انهدام و آشوب. در «بفرمایید سیب خیال انگیز» نقاش، ما را به دنیای خیالی خود دعوت میکند. او حس تعلق خود را به مکانی که زندگی میکند و تلاش برای یکی شدن با آن را با تخیلی جادویی در قالب خودنگارههایش ابراز داشته است. در اغلب کارهای این مجموعه، تمایل به کنارهگیری از شهر و پناه بردن به دامن طبیعت با حس امنیتی که تنها در خانه دستیافتنی است تصویر شده است. به عبارت دیگر، نقاش در و دیوار اتاق ذهنش را گشوده و تا افق گسترده است.///
به نظر میرسد عطائیه در این مجموعه از شیوههایی مثل جابهجایی یا مکانزدایی (dislocation)، مجاورت (juxtaposition) و دگردیسی (metamorphosis) برای گستردن خیال در محدودههای غیرعادی و به پرسشکشیدن آنچه که عادی است بهره گرفته است. او بدنش را در حال نوشیدن، سیگار کشیدن، آبتنی کردن، عشق ورزیدن، گیسو بافتن، دعا کردن و لمسکردن، نه در چهاردیواری خانه بلکه، بر بستر طبیعت بکر جایگذاری یا از دیدی دیگر مکانزدایی کرده است. در «ایران خانم در دشت لمیده» با کنار هم قرار دادن دو المان متضاد، یعنی حیوانی درنده و زنی برهنه شباهتها و تفاوتهای آنها را به پرسش کشیده است. همچنین، در کارهای مثل «رودخانهای آبی» و «شب نشینی با گل سرخ» با دگردیسی گیسوان به رود و تبدیل گل به همدم خیالی، فضایی رویاگونه ساخته است.
مجموعهی حاضر ما را به سفری خیالی به طبیعت زنانگی میبرد. سفری که در نگاه نخست مشخصههای سنتی زنانه از جمله لطافت، همدلی، ظرافت (در ارتباط زن با گل، آینه و سیب)، آراستن خود و دیگری، یکی شدن با زمین، و رام کردن حیوانات درنده در آن خودنمایی میکنند. با این حال تناقص ماجرا در تابلویی به نام « اتاق آبی» به اوج میرسد که خودنگارهی نقاش را در اتاقی که معمولا کار و تخیل میکند میبینیم. این خودنگاره که مانند عمدهی کارهای عطائیه سری کوچک و چشمانی تهی دارد، در حالی که معجونی را مینوشد با لبخندی تصنعی به روبرو نگاه میکند. در اطراف او نمادهای کلیشهای لطیف زنانه، مانند گیاه سبزِ ریشهدوانده در آب، سیب، و نیز وسائل پختوپز، در کنار ماسک، چاقو، انبر (ابزارهایی که میتوانند برای سلاخی و شکنجه به کار روند) و نیز سیگار جایگذاری شدهاند. در این ترکیب مرموز آدمک چوبیِ بیدست، شبح اتاق تاریک پشتی، اندام مثله شده و ساعت سرخ رنگ از حس نابودگریِ پسپرده نقاب برمیدارد.
رائیکا خورشیدیان