گفتوگو با شیرازه هوشیاری
11 دى 1403متن پیش رو، ترجمهای از «مصاحبهای با شیرازه هوشیاری» در وبسایت «Post-ism» است. این مصاحبه همچنین در تاریخ ۱۷ مه ۲۰۱۸ در وبسایت «Ocula» انتشار یافته است.
شیرازه هوشیاری در سال ۱۹۵۵ در شیراز، شهری غنی از تاریخ ادبی و هنری به دنیا آمد. او در سال ۱۹۷۴، حدود پنج سال پیش از انقلاب ایران، برای ادامه تحصیل در مدرسهی هنر چلسی به لندن نقل مکان کرد.
شیرازه هوشیاری | «پرده» | انیمیشن دیجیتالی | ابعاد صفحهی نمایش: ۷۱ × ۱۱۶ × ۱۴ سانتیمتر | ۲۰۰۵
نخستینبار، مجسمههای او بودند که در دههی ۱۹۸۰ توجهها را به خود جلب کرد و در سال ۱۹۹۴ مقام نامزد «جایزهی ترنر» را برای وی به ارمغان آورد؛ جایزهای که در کنار هنرمندانی چون ویلی دوهرتی (Willie Doherty)، پیتر دویگ (Peter Doig) و آنتونی گورملی (Antony Gormley) نام شیرازه هوشیاری را برجسته کرد. اگرچه آثار این هنرمند در آن زمان بخشی از جنبش «مجسمهسازی نوین بریتانیا» محسوب میشد اما اکنون آثار او فراتر از مجسمهسازی رفته و نقاشی، ویدئو اینستالیشن و در سالهای اخیر، آثار واقعیت مجازی را نیز شامل میشود.
نقاشیهای شیرازه هوشیاری احساسات متناقضی را برمیانگیزند. اثر «پیدایش» ۲۰۱۶، این هنرمند شبیه به گودالی از مواد مذاب، شامل رنگدانههای سیاه و قرمز و مداد روی آلومینیوم است که همانطور که عنوان آن نشان میدهد، از سویی به مفهوم آفرینش و از سوی دیگر به ویرانی اشاره دارد. اثر «پرده» ۱۹۹۹، اثری تکرنگ با تکنیک رنگ آکریلیک و گرافیت است که از لایههای متعدد رنگدانه تشکیل شده و در یک آن هم اشکالی را آشکار میکند و هم پنهان؛ تصویری تداعیکنندهی شفافیت و صلابت. این اثر در نگاه اول کاملاً سیاه بهنظر میرسد، اما با دقت بیشتر، مربعی ظاهر میشود که میتوان آن را یادآور «مربع سیاه» (Black Square، ۱۹۱۵) مالویچ (Malevich) دانست؛ آثاری ناآرامکننده و در عین حال آرامبخش، متافیزیکی و عرفانی، نقاشیهایی پیچیده و زمانبر که تکمیل آنها ممکن است چندین ماه طول به طول بیانجامد.
هوشیاری برای خلق این آثار بوم را به صورت افقی روی زمین گذاشته و لایههایی از رنگدانه را روی آن میریزد. او سپس به سراغ ایجاد بافتهای دقیق با مداد یا رنگ میرود؛ برخی شبیه پر، برخی مانند موجهای آب، و برخی دیگر مانند رد نفس روی شیشهی یخزده.
شیرازه هوشیاری | «پیدایش» | رنگدانه و مداد روی آکواکریل مشکی روی آلومینیوم | ۱۹۰ × ۵۴۰ سانتیمتر | ۲۰۱۶
همچون آب و رنگدانه، نَفَس نیز عنصری مهم در کارهای هوشیاری محسوب میشود. او در مصاحبهای در سال ۲۰۰۰ گفته بود: «هدفم این است نفس خود را ثبت کنم تا بتوانم به جوهرهی وجودم دست یابم، فراتر از نام، ملیت و فرهنگها.» از نفس و آب، هوشیاری جهانی میآفریند که در آن اشکال در دل رنگ و فرمهای تکراری، پدیدار و ناپدید میشوند. آثار او از پیوند شمنیسم (Shamanism) و علم، شعر و فیزیک، تعادل میان آفرینش و ویرانی و تقابل هرجومرج و نظم الهام میگیرند.
این هنرمند همچنین در مصاحبهای با گالری لیسون (Lisson Gallery) در سال ۲۰۱۳ گفته بود: «جهان در حال فروپاشی است. همهچیز در حالت فرسایش قرار دارد و با این حال ما سعی میکنیم آن را تثبیت کنیم. این تنش مرا مجذوب خود کرده و در مرکز آثارم قرار گرفته است.»
شیرازه هوشیاری | ساعتها | 1402 | رنگدانه و مداد روی آکواکریل روی بوم و آلومینیوم | 190 × 190 × 5 سانتیمتر
مارک روتکو (Mark Rothko) زمانی گفته بود که نقاشیهای میدانیاش باید با فاصله ۱۸ اینچ مشاهده شوند تا میدان دید بیننده را تحت تأثیر قرار داده و احساسی از تفکر و تعالی ایجاد کنند. همین امر را میتوان دربارهی آثار هوشیاری نیز گفت؛ آثار او از دور، تصاویری تکرنگ و پیچیده هستند که به کیهان یا مواد میکروبی زیر میکروسکوپ شباهت دارند. اما با نزدیکتر شدن، الگوهای ترکیبی او به نوشتههای بسیار ریز شامل حروف عربی رقصان تبدیل میشوند که میچرخند، موج ایجاد میکنند و در رنگ حل میشوند. برخی از این آثار یادآور امواج صوتی، سحابیها یا حرکت گازهایی که در هوا پراکنده میشوند هستند. آنها میلرزند و حالتی از ارتعاش پدیدههای جوی و انرژی را تداعی میکنند که گویی به سختی در چارچوب بوم جای گرفتهاند.
اثر «اوج گرفتن» ۲۰۱۵، تصویری هالهمانند از رنگهای آبی و بنفش روی بوم است که در آن عبارات «من هستم» و «من نیستم»، یکی تأیید وجود و دیگری انکار آن، به زبان عربی با مداد روی سطح بوم تکرار شده و درنهایت در لایهای نازک و ابرمانند محو میشوند. کلمات در آثار هوشیاری نقشی پررنگ ایفا میکنند؛ او با تکرار سادهترین حرکتهای نوشتاری، که تأیید یا انکار وجود یک مؤلف است، فضایی را ایجاد میکند که در آن لایههای مختلفی از آگاهی پدیدار میشوند. لودویگ ویتگنشتاین (Ludwig Wittgenstein)، فیلسوفی که شیرازه هوشیاری خود را متأثر از او میداند، در مجموعه آثار خود با عنوان «زتل» (Zettel)، سرچشمهی پیدایش نظم زبانی ما را، هرجومرج و هیچ میداند. آثار هوشیاری نیز به همین ترتیب و متأثر از ویتگنشتاین، نمایانگر درک ما از خود است.
در مارس ۲۰۱۸، زمانی که شیرازه هوشیاری برای انجام پروژههای خود در هنگ کنگ حضور داشت، دایانا دِآرنبرگ (Diana d’Arenberg)، نویسنده و مشاور هنری ساکن هنگ کنگ و برلین، مصاحبهای با این هنرمند انجام داد که در تاریخ ۱۷ مه ۲۰۱۸ در وبسایت اکولا (Ocula) منتشر شد. در این زمان هوشیاری بههمراه سوباده گوپتا (Subodh Gupta)، جو مینگ (Ju Ming) و پارک سئوـبو (Park Seo-Bo)، موفق به دریافت «جایزه بازیهای هنرهای آسیایی انجمن آسیایی» (Asia Society’s Asia Arts Game Changer Award) شده بود. در ادامهی متن، ترجمهای از این مصاحبه ارائه شده است.
ـ در ابتدای نقل مکان به لندن، چه نوع آثاری خلق میکردی؟
در ایران بیشتر به تئاتر علاقه داشتم، بنابراین تغییر ناشی از مهاجرت بسیار شدید بود. یادگیری واقعی هنر برای من در انگلستان صورت گرفت. بهعنوان یک دانشجوی هنر، تعداد زیادی چیدمان ساخته بودم و با عنصر نور بازیهای زیادی میکردم. هدفم پاسخ به این پرسش بود که چگونه میتوان در محیطی با مقیاس وسیع مداخله کرد. از این نقطه شروع کردم و سپس به مجسمهسازی روی آوردم. در قدم بعدی شکل هنری من به «همهچیز» تبدیل شد؛ نقاشی، مجسمه، فیلم. از جایی به بعد از مرزبندیها متنفر شدم، چون فکر میکنم این مرزبندیها همگی مصنوعی هستند. وقتی با یک تجربه بصری سر و کار دارید، ابزارهای متفاوتی را امتحان میکنید و هر ابزار به شما اجازه میدهد زبان جدیدی پیدا کنید. ابزار تازه، دیدگاه تازهای به شما میدهد و فرآیند خلق اثر را احیا میکند.
شیرازه هوشیاری | هِلالی | 1397 | شیشه و فولاد ضد زنگ صیقل داده شده | 130 × 67 × 30 سانتیمتر
- مجسمههای تو درواقع نسخههای سهبعدی نقاشیهایت هستند. رابطه بین آنها را چگونه تعریف میکنی؟
یک ارتباط میان آنها وجود دارد. و من فیلم انیمیشن هم میسازم (به دنیای مجازی یا دنیایی که وجود ندارد نیز علاقه دارم، میخواهم بدانم نقش بدن در این دنیای مجازی چیست). در نقاشیهایم نقش بدن بسیار واضح است و در مجسمههایم بدن حضور دارد. درواقع آنچه مدنظر است، درک موقعیت و حرکت از یک تجربه به تجربه دیگر است، چراکه تمامی این تجربیات برای ما بهعنوان انسان قابل دسترس هستند. هر یک از ما در یک بدن هستیم، این واقعیتی غیر قابل انکار است. ما جهان را از طریق حواس خود، چشمها و گوشها درک میکنیم و به شکلی خاص ساخته شدهایم که دید ما از جهان بیرونی را محدود میکند. بنابراین، همه این محدودیتهای حسی بر دید ما از جهان تأثیر میگذارد.
هرچه بیشتر سعی کنیم دنیا را در سطحی متفاوت ببینیم، مثلاً با استفاده از یک لنز مجازی یا از طریق بدن یا ذهن، ممکن است در آن صورت بتوان یک واقعیت را درک کرد. استیون هاوکینگ (Stephen Hawking) زمانی در کتاب خود نوشت ما مثل یک ماهی در تنگ بلوری هستیم؛ دید ماهی، دنیای بیرون تحریف شده چون او جهان را از پشت آن شیشه میبیند. وضعیت ما هم همینطور است؛ ما جهان را از پشت شیشهی خود میبینیم که همان حواس و بدن ماست. حتی اخلاقیات و ساختارهای شخصیتی ما. اینها همه محدودیت هستند. پس چگونه میتوانیم ماهیت واقعی خود را بینیم وقتی طبیعت ما را با محدودیتها آفریده است؟ یکی از راهها، جستوجوگری و حرکت از یک نگاه به نگاه دیگر است؛ مثلاً حرکت از دیدگاه دوبعدی به سهبعدی، بدون بعد یا با ابعاد نامحدود به من این امکان را میدهد که نگاهی اجمالی به چیزهایی بیاندازم که در جایی میان همه این ابعاد است.
نقاشیها بیشتر مانند یک زمینه هستند و مجسمهها بیشتر یک بدنهی معمارگونه محسوب میشوند.اما نقاشیهای من قطعاً یک زمینه هستند. من فکر می کنم زمینهها بسیار قدرتمندند. من مدتی در حال مطالعه جهان کوانتوم بودم و این که چطور چهار الکترون کوچک تحتتأثیر یک پرتو نور، کاملاً منحرف شده و در یک میدان قرار میگیرند. ما حتی متوجه نیستیم که بدن ما تحتتأثیر یک میدان قدرتمند انرژی هماهنگ با سراسر جهان است. تو اینجا پیش من نشستهای، اما درواقع من و تو چیزی جز انرژی نیستیم. حتی ذهن ما انرژی است. نقاشی های من این بعد را دارند: ایجاد یک میدان انرژی در مخاطب.
- بیان نیروهای متضاد به خوبی را میتوان تعریف جامعی از آثار تو دانست. آثارت به شدت در مورد دوگانگیها هستند.
بله. اگر به نقاشیهای من نگاه کنید دو جملهی «من هستم» و «من نیستم» ملموساند. این دو نیروی متضاد شرایط وجود ما را شکل میدهند. وجود ما و جهان هستی بهطور مداوم در حال گفتوگو با یکدیگر هستند و جدا نمیشوند. ما در فضایی بین این دو حضور داریم. قطعیت و عدم قطعیت داشتن بخشی از یک موضوع واحد است، اما ما فقط یکی از آنها را میپذیریم. ما به قطعیت وجود و اطمینان از اقتصاد، سیاست، جامعه، نظراتمان و این که چه کسی هستیم علاقه داریم. ما به دنبال قطعیت هستیم، اما اگر عدم قطعیت را بهعنوان بخشی از همان واقعیت بپذیریم، درک ما از همه چیز تغییر میکند.
- نقاشیهای تو شامل تکرار موتیفهای زیاد است و به تمرکز زیادی نیاز دارند. کلمات «من هستم» و «من نیستم» بارها و بارها با مداد نوشته شدهاند؛ شبیه به یک حرکت آئینی است.
من به این ایدهی فرآیند و آئین و تجربهام از آن در کار علاقهمندم. به نوعی، من در تلاش هستم تا وجود خودم را در ارتباط با دنیای اطرافم درک کنم. در تلاش هستم که به اعماق منابع وجودی خودم نفوذ کنم. به همین دلیل فکر میکنم که فرآیند و آئین یک روش برای چارچوببندی است؛ برای این که من بتوانم همهی اینها را درک کنم. چون اگر من درک نکنم، این عدم درک بر سطح آثار من انعکاس مییابد و بیننده آن را متوجه میشود. سطح اثر صرفاً بازتاب درک من از آنچه که در حال تجربهاش بودهام است. این فرآیند نمیتواند فقط یک فعالیت فکری باشد؛ بلکه باید ترکیبی از هر دو فعالیت فکری و فعالیت فیزیکی باشد. تقریباً شبیه به این است که یک دانشمند باشید، شما آزمایش میکنید تا درک کنید ماهیت چیزی که در تلاش برای درک آن هستید چیست. انرژی چیست؟ ماده چیست؟ من در این میان کیستم؟ واقعیت کجاست؟ آیا ماهیت حقیقت را میبینم یا نمیبینم؟ من باید همهی اینها را درک کنم تا یک اثر بسازم.
شیرازه هوشیاری | دو نفره | 1399 | آلومینیم و رنگ | 113 × 130 × 40 سانتیمتر
- آئین در ساخت جامعه و تمدن نقشی اساسی داشته است.
بله، شمنها این کار را میکردند. به همین دلیل است که تصویرسازی درواقع بخشی از تکامل مغز ماست. شمنها میخواستند با دنیای روحانی ارتباط برقرار کنند، با چیزی بزرگتر از خود. آنها محدودیتهای وجود خود را پیدا کردند، درست مانند آن ماهی در تنگ شیشهای. درک آنها کاملاً تحریف شده بود و باید به چیزی دیگر وصل میشد تا ارتباطی با دنیای بیرون برقرار کنند. من فکر میکنم این نقش همیشگی هنر است؛ برقراری ارتباط با چیزی جهانشمول که بتوان از آن طریق با دیگران ارتباط برقرار کرد.
- آیا به همین دلیل است که آثارت را به شکلی مبهم و باز رها میکنی؟
مردم میتوانند هر آنچه را که از یک اثر نیاز دارند از آن بگیرند. آنها لازم نیست که حتماً متوجه شوند من چه چیزی میخواهم بگویم، بلکه برداشت آنها بازتابی از خود آنهاست. من تبدیل به آینهای برای آنها میشوم تا خودشان را ببینند و راه خود را از طریق این معماهای «من هستم» و «من نیستم» که درواقع نمادی از دوگانگی وجودمان است بییابند.
آنچه که بیشتر از هر چیزی از آن لذت میبرم، پیوند جزء به کل است. از فواصل مختلف، شما بیشتر از میدان نقاشی آگاه میشوید. این میدان در سطح بسیار ناپیدا (ethereal) بهنظر میرسد. اما به محض نزدیک شدن به نقاشی، تبدیل به یک ساختاربندی کوچک و بسیار ملموس میشود. بنابراین، هم خیالی و هم ملموس، هم شکننده و هم قوی. اینها به طور همزمان وجود دارند و من در تلاش هستم که نشان دهم گاهی درک ما از جهان بسیار محدود است؛ ما نمیتوانیم ببینیم که نیروهای متضاد به طور مداوم در حال همکاری با یکدیگر هستند. آنها با هم میرقصند، از یکدیگر جدا نیستند بلکه این ما هستیم که آنها را جدا میکنیم. و به همین دلیل است که ما مشکلات و تنشهای زیادی در زندگی و جامعه خود داریم.
شیرازه هوشیاری | | 1399 | رنگ و مداد روی آکواکریل سیاه بر بوم و آلومینیم | 190 × 190 × 5.5 سانتیمتر
- میتوانی در مورد اهمیت آب بهعنوان یک رسانه در آثار خود صحبت کنی؟
آب برای زندگی ضروری است. آب جریان دارد، همانطور که جامعه جریان دارد. فرهنگ جریان دارد و تغییر میکند. ایدهها و افکار تغییر میکنند. من حرکت آب را دوست دارم، زیرا جریان دارد و نمیتواند ثابت بماند. اگر طبیعت آب را درک کنید که دائماً در حال تغییر است، پس درک خواهید کرد که همهچیز تغییر میکند. همهچیز در حال تغییر است؛ طبیعت، جهان، ما همراه با جهان. اما ما این را درک نمیکنیم. ما داستانهای ثابت از خود و فرهنگهایمان میسازیم، این تنش ایجاد میکند. ما دوست داریم همهچیز را ثابت نگه داریم چون در این صورت احساس امنیت بیشتری میکنیم. ما خانه داریم، ثبات داریم، زمینه و روایت داریم، اما همه اینها مصنوعی هستند. شما باید با این حرکت جاری همراه شوید. این برای ما سخت است. ما مدام در حال مبارزه با آن هستیم.
- به تصویر کشیدن نادیدنیها و نامرئیها بخشی از آن چیزی است که میخواهی در آثارت انجام دهی؟
بله، میخواهم بگویم که برای من آنچه که نادیدنی و نامرئی است، مهمتر از چیزهای قابل مشاهده و ملموس است. بهنظر میرسد نادیدنیها چیزی هستند که بیشتر با من سازگارند. در واقع با من و جهان اطراف من. تصویر بزرگتر.
- بیشتر در مورد آثار واقعیت مجازیات بگو. آیا این رسانه به تو کمک میکند تا از محدودیتهای خود عبور کنی؟
بله، اما حتی آن هم محدودیتهای خود را دارد. من از سال ۲۰۰۳ با واقعیت مجازی کار میکنم، بنابراین میتوان گفت از آغاز پیدایش این تکنولوژی. در سال ۲۰۰۳ ما عملاً خیلی از چیزهایی که امروز داریم را نداشتیم. من آثار زیادی با دمیدن نفَس بر روی صفحه نمایش ویدئویی انجام دادم. برای اثر «نفس» ۲۰۰۳، من نفس چهار خواننده از چهار فرهنگ مختلف را ضبط کردم. من سعی کردم از تکنولوژی بهعنوان فضایی خالی استفاده نکنم، بلکه بهعنوان ابزاری برای دست یافتن به آنچه که برای حواس من نادیدنی و دستنیافتنی است آن را بهکار بگیرم. واقعیت مجازی کیفیت بدی دارد که به شما خلوص میدهد.
- فرار از واقعیت؟
بله، هرچند علاقهای به این موضوع ندارم؛ کلیشه است. اما چیزی که در موردش جالب است این است که میتوانید از این طریق به چیزهایی وصل شوید که به آنها دسترسی ندارید؛ چیزهایی که نمیتوانید درک کنید چون شما محدود به حواس خود هستید. شاید با این رسانه بتوان به چیزی بسیار قدرتمند وصل شد که در تجربههای معمولی و در بدن فیزیکی انجام نمیشود. اگر بخواهم صادق باشم باید بگویم که مساله واقعیت مجازی حوزه سختی است. تا به حال تنها پنج اثر ساختهام که جدیدترین آنها هنوز در حال ساخت است. پنج سال است در تلاشم تا آن را خلق کنم. هر کار دو تا سه سال زمان میبرد و اثر نهایی بسیار کوتاه است (حداکثر پنج تا هفت دقیقه). واقعیت مجازی اگر درست استفاده شود، میتواند برای انتقال تجربیات خاصی مفید باش و به نوعی نمایش سطحی و بیارزش تبدیل نشود. من فقط سعی میکنم از رسانههای در دسترسم استفاده کنم تا آنچه را که احساس میکنم منتقل کنم. با این حال گاهی این احساسات از طریق رسانههای دیگر سخت بیان میشوند.
شیرازه هوشیاری | نمای چیدمان اثر «نفس» | ۲۰۰۳ | گالری لیسون لندن و بیینال ونیز
- به یاد دارم که هفت سال پیش اثر «نفس» را در گالری لیسون لندن، طی نمایش «شرایط بیمرز» دیدم. این اولین برخورد من با آثار تو بود.
من نفس را در سال ۲۰۰۳ ساختم. این یکی از آثاری بود که در بیینال ونیز سال ۲۰۱۳ به نمایش گذاشته شد. میخواستم جستوجو کنم که کیستم. هرچقدر که به آینه نزدیکتر میشدم، کمتر میتوانستم خودم را ببینم، اما وقتی از آن دور میشدم، میتوانستم نفس خود را ببینم.
- جالب است، در رابطه با مفهوم «مرحله آینهای» لاکان، زمانی که یک نوزاد تصویر خود را در آینه میشناسد که در نتیجهی آن هویت خود را تأیید میکند، مفهوم «من» یا «من هستم» شکل میگیرد؛ در حالی که در اینجا شما دیگر قادر به دیدن یا شناسایی خود نیستید. به جای آن، نفس خود را میبینید، نه بازتاب خود را.
دقیقاً. اینشتین یک آزمایش فکری مشابه دربارهی هویت انسان انجام داده است. او گفته است: «اگر با سرعت نور حرکت کنم، وقتی به آینه نگاه کنم، چه چیزی میبینم؟» در این صورت او قادر به دیدن تصویر خود نخواهد بود چون نور زمان کافی برای برگشت و برخورد با آینه را نخواهد داشت بنابراین تصویر او بازتاب نمیشود. درواقع او متوجه شد که تصویری که میبینیم ثابت نیست. من در ابتدا از این آزمایش خبر نداشتم و یک سال پیش آن را کشف کردم، اما جالب اینجاست که بارها به این موضوع در طول ۱۰ تا ۱۵ سال گذشته اشاره کردهام.
شیرازه هوشیاری | بدون عنوان | 1365 | مس و روی | 480 × 240 × 120 سانتیمتر
دیدگاه من در واقع دربارهی هویت بود؛ آیا هویت یک پیشفرض ثابت است یا دائماً در حال تغییر است؟ من معتقدم که هویت دائماً در حال تغییر است و درد انسانها این است که آنها از این تغییرات خوششان نمیآید و همواره در تلاش هستند تا آن را ثابت نگه دارند. این تعارض بسیار بزرگی است و در سطح فردی یک بحران محسوب میشود زیرا هویت نمیتواند ثابت بماند. غیرممکن است. اینشتین متوجه شد که نمیتواند آن را ثابت نگه دارد؛ سرعت نور همیشه ثابت است. نور نمیتواند برگردد و به آینه برخورد کند، بنابراین او با یک خلاء مواجه خواهد شد.
همه چیز در کل کیهان به این ایده از ثبات مربوط است. ثبات و دگرگونی همواره در ارتباط با یکدیگر تغییر میکنند. اما ما فقط از ثابت بودن آگاهیم، نه از فرآیند در حال تغییر. ما شگفتزده میشویم از این که چقدر چیزی را که نمیبینیم، درک نمیکنیم. ما فکر میکنیم زمان وجود دارد، اما در واقع در این فرآیند زمان وجود ندارد؛ این حرکت است که احساس زمان را میدهد. شاید این گرماست که به ما احساس تغییر میدهد و وقتی سرد است، تغییر میکند. تغییر همان زمان است.
- خندهدار است که در یک نمایش هنری به آینهها فکر کنیم. آثار هنری که بر مساله بازتاب تکیه دارند، مردم زیادی را جذب میکنند که به تصویر خود در سطح آنها نگاه میکنند و سلفی میگیرند.
بزرگترین مشکل ما این است که میخواهیم تصویر خود را در آینه ثابت کنیم، در حالی که هیچچیز آنجا نیست. به همین دلیل است که به آثار هنری زرق و برقدار جذب میشویم. این یک تأیید ناامیدکننده است که ما وجود داریم. عدم قطعیتی که از آن خوشمان نمیآید.
- قبلتر گفتی: «من قصد داشتم نفس خود را ثبت کنم، جوهر وجود خود را پیدا کنم، فراتر از نام، ملیت، فرهنگها.» آثار تو بر شباهتهای بین مردم تأکید میکند. این که همهی ما برای یک چیز مشابه تلاش میکنیم؛ درک خود و جایگاه خود در جهان.
بله. شما همان چیزی را در درون خود و دنیای اطراف خواهید دید که همواره در حال کار است. و سپس تعصبات شما فرو میریزد. بدین ترتیب میتوانید از تعصبات تحملناپذیز رها شوید. آنها بخشی از وجود همهی ما هستند و در دنیایی که در آن زندگی میکنیم، نابردباری بسیار زیاد است. این مشکلی است که امروز وجود دارد، حتی در کشورهای دموکراتیک مانند ایالات متحده و انگلستان با برگزیت (Brexit). عدم بردباری زیادی احساس میشود. مهم نیست کجا باشید، باید به منشاء این نابردباریها نگاه کنید.
شیرازه هوشیاری | آیین عبور | 1403 | رنگدانه و مداد روی آکواکریل روی بوم و آلومینیوم | 190 × 190 سانتیمتر
همهی ما منحصربهفرد و در عین حال شبیه به هم هستیم. مثل یک قطره آب. تمام قطرات در اقیانوس متفاوت هستند، و با این حال مشابهاند. هر یک از آنها ویژگیهای منحصربهفردی دارند اما همگی آب هستند. این واقعاً شگفتانگیز است. وقتی این را کشف کردم، شوکه شدم؛ هر قطره شکل خاص خود را دارد. هیچ دو قطرهای شبیه به هم نیستند.
- دقیقا مثل هر بلور برف که منحصربهفرد است.
بله. میتونی تصور کنی؟ با این حال، همه آنها ساختار مشابهی دارند. آب مادهای شگفتانگیز است. در آثارم، از دور، نقاشیها مثل کیهان به نظر میرسند، اما وقتی نزدیک میشوید، الگوهای خود را نشان میدهند. اینها هویت خاص خود را دارند، مثل اثر انگشت. اثر انگشتهای ما همه متفاوتاند. میدانی این از کجا میآید؟ زمانی که در رحم مادر در یک محیط آبی هستیم، آب الگویی روی پوست ما به جا میگذارد.
- این شگفتانگیز است.
بله، همینطور است! هیچوقت یک الگوی مشابه ایجاد نمیشود. پیش از این که اولین نفسمان را در دنیا بکشیم، یادآوری از زمانی که در رحم مادر بودیم بر ما حک شده است. و وقتی این را فهمیدم، کاملاً تحتتأثیر قرار گرفتم. ما هنوز خیلی چیزها برای یادگیری دربارهی این که چه کسی هستیم داریم. و این بخشی از هویت ماست. اثر انگشت تنها چیزی است که تغییر نمیکند. چهره و بدن ما تغییر میکنند، اما اثر انگشت ما نه.
- در کارت ارتباط زیادی با فیزیک داری. هیچوقت نخواستی دانشمند شوی؟
راستش چرا، اما بهشدت عاشق هنر بودم.
تصویر کاور و اسلاید:
- post-ism.com
منبع:
- post-ism.com