icon2
اتصال اینترنت خود را بررسی کنید.

گفت‌وگو با نیما زارع نهندی به بهانه‌ی نمایش «شکوفه‌های پن‌اسپرمیا»

نویسنده : باران نوروزیان

زمان خواندن : ۵ دقیقه

مترجم : دریا علی‌پور

  •  شما کارتان را با ریاضیات محض شروع کردید. این تجربه چگونه بر نحوه‌ی فکر کردن و ساختن تصویر در کار هنری‌تان تأثیر گذاشته است؟

من یک تصحیح کوچک انجام می‌دهم: تحصیلاتم را در رشتهٔ ریاضیات محض آغاز کردم اما مسیرم را در حوزهٔ هنر ادامه دادم. ریاضیات، بسیار کم شناخته شده است یا شاید بهتر است بگویم اغلب به‌درستی شناخته نمی‌شود. دلیلش این است که تقریباً همهٔ علوم را می‌توان به شکلی ملموس توضیح داد؛ مثلاً می‌توان گفت موسیقی با صدا سروکار دارد یا جامعه‌شناسی به بررسی جامعه می‌پردازد. اما ریاضیات همیشه برای مخاطب مبهم و پوشیده است، تا زمانی که زبان آن را بیاموزید. دقیقاً مانند یک زبانِ بیگانه است؛ همان‌طور که اگر ژاپنی ندانید، گفت‌وگوی دو فرد ژاپنی‌زبان را درک نمی‌کنید. با این حال، برای من ریاضیات جهانی فوق‌العاده زیبا، سرشار از معنا و حقیقت است.

نیما زارع | مطالعه‌ای بر اسپرندال | 1404 | رنگ روغن روی لینن | 60 × 40

پدر من ریاضی‌دان و پژوهشگر هستند و در ایران و عرصهٔ بین‌المللی شناخته‌شده‌اند. به‌طور ناخودآگاه، نوع نگاه و شیوهٔ اندیشیدن ایشان بر من اثر گذاشته است. این تأثیر در کار شخصی من به این شکل بروز می‌کند که همواره تمایل دارم به عمق مفاهیم بروم؛ رویکردهای سطحی برایم قانع‌کننده نیست و به آن‌ها بسنده نمی‌کنم. می‌توانم بگویم این مهم‌ترین دستاوردی است که ریاضیات برای من به همراه داشته است. در کنار آن، ذهنم نیز به‌واسطهٔ آموزش‌های ریاضی، بسیار فضایی و ساختارمند عمل می‌کند.

  • بین ایران، فرانسه و اسپانیا زندگی و کار کرده‌اید. این فضاهای متفاوت چه تأثیری بر نگاه و روش هنری شما گذاشته‌اند؟

یک نکته‌ را می‌توانم به‌صورت مشترک دربارهٔ تمام این مکان‌ها بیان کنم. زمانی که برای ادامهٔ تحصیل به فرانسه رفتم، بسیاری از استادان آنجا به‌دلیل پیش‌زمینهٔ قوی در علوم انسانی و هنر، برای من قابل‌درک یا قابل‌ارتباط نبودند و برقراری ارتباط با آن‌ها چندان ساده نبود. اما با دو استاد توانستم رابطهٔ مؤثر و سازنده‌ای برقرار کنم؛ افرادی که از حوزه‌های نوروساینس و جامعه‌شناسی آمده بودند و صرفاً به مواجهه با تاریخ هنر یا نگاه صرفاً انسانی و هنری بسنده نمی‌کردند.

به همین دلیل، در تمام این فضاها بیشتر توانستم با افرادی ارتباط برقرار کنم که نگاهی چندبعدی داشتند و دیدگاه‌شان تنها به هنر محدود نمی‌شد.

  •  کار شما از زیست‌شناسی تکاملی، گیاه‌شناسی و علوم شناختی الهام می‌گیرد. چه چیزی در تفکر علمی شما را جذب می‌کند؟

من زمانی که از ریاضیات خارج شدم، در واقع قصد داشتم به‌سراغ نوروساینس بروم و حتی دانشگاه موردنظرم را هم انتخاب کرده بودم. اما متوجه شدم که زندگی یک نوروساینتیست بیشتر زندگی‌ای آزمایشگاهی است و با آن شیوهٔ کار احساس نزدیکی نمی‌کردم. با وجود این، همچنان آن را به‌عنوان یک علاقهٔ شخصی ادامه داده‌ام. دلیلش این است که برخی پدیده‌ها و مفاهیم برای من بسیار الهام‌بخش‌اند و فکر می‌کنم اگر برای هر کسی این مفاهیم را روشن و قابل‌فهم کنید، او را به شوق می‌آورند.

برای نمونه، چیزهای به‌ظاهر ساده‌ای مثل اینکه چگونه یک ارگانیسم بسیار کوچک می‌تواند با شکستن چند مولکول، انرژی آزاد کند و به زندگی‌اش ادامه دهد، پرسش‌هایی هستند که به‌نظر من هر ذهن کنجکاوی را به وجد می‌آورند. این همان بُعدی است که دوست دارم در کارم به نمایش بگذارم؛ یعنی لحظاتِ شگفتی، وجد و حیرتی که در دل پدیده‌های جهان نهفته است.

  • هنگام شروع یک اثر جدید، معمولاً از تحقیق شروع می‌کنید یا از یک تصویر/ایده؟

این دو بُعد دائماً یکدیگر را تغذیه می‌کنند؛ یعنی بسیاری از مواقع پیش می‌آید که من ایده‌ای را جایی می‌خوانم و احساس می‌کنم این ایده پتانسیل بسیار بالایی دارد و برایم نوعی روشنایی معنایی ایجاد می‌کند؛ مفهومی که برایم بسیار جذاب است و ممکن است سال‌ها در ذهنم بماند تا زمانی که ایده‌ای برسد که بتواند آن را به یک پروژه یا تصویر پیوند دهد.

از سوی دیگر، گاهی یک تصویر یا یک عنصر صرفاً بصری، نوعی شوک زیبایی‌شناسانه در من ایجاد می‌کند؛ حس می‌کنم با چیزی فوق‌العاده مواجه شده‌ام. اما بعد از این دریافت اولیه، آن را از زاویهٔ مفهومی بررسی می‌کنم. برای مثال، دربارهٔ کارهای فعلی‌ام: ممکن است سنگی را ببینم که از نظر بصری برایم بسیار تکان‌دهنده است و نوعی روشن‌شدن درونی ایجاد می‌کند. سپس بررسی می‌کنم که چرا چنین تأثیری دارد؛ در می‌یابم که این سنگ از نظر زمین‌شناسی به چه شکل به‌وجود آمده، ماهیتش چیست، تحت چه فشارها و دماهایی شکل گرفته است.

به‌این‌ترتیب، گاهی مسیر از مفهوم به تصویر می‌رسد و گاهی از تصویر به مفهوم، و در نهایت این دو بُعد همیشه در جایی به هم گره می‌خورند.

  • دقت و جزئیات در کارهای شما بسیار مهم‌اند. این روند آهسته و دقیق چه نقشی در کارتان دارد؟

دقتِ من واقعاً باز هم به این برمی‌گردد که هر پدیده یا هر موضوع، چه سوژه باشد و چه یک شیء واقعی، تا زمانی که به سازوَبرگِ آن و به بخشِ مویرگی‌اش نرسیدم، برایم کامل نیست. من دوست دارم که به همان بخشِ مویرگی برسم؛ در واقع خواهانِ موشکافی و کالبدشکافیِ دقیقِ پدیده‌ها هستم. بنابراین هرچه پیش می‌روید، میزان دقت و جزئیات فزونی می‌یابد؛ طبیعتاً اگر با نگاهی کالبدشکافانه جلو بروید، به جزئیات بیشتری هم می‌رسید.

  • لطفاً نمایشگاه «شکوفه‌های پان‌اسپرمی» را با زبان خودتان برای ما توضیح دهید. ایده‌ی اصلی چیست؟

این ایده درواقع یک بنیان نظری دارد؛ ایده‌ای که همیشه برای من جذاب بوده و آنچه اکنون می‌بینید تنها یکی از نمودهای آن است، و احتمالاً در آینده نمودهای دیگری نیز پیدا خواهد کرد. این ایده به حرکت از بی‌جان به جاندار مربوط می‌شود؛ اینکه در مسیر تکامل، این گذار چگونه رخ داده است. می‌دانیم که این اتفاق یک لحظهٔ واحد یا یک مرز مشخص و قطعی نداشته، اما برای من همیشه آن چیزی که به «سوپ داروینی» معروف است، جایی که مواد، نور و دما فراهم بوده‌اند تا در یک لحظهٔ خاص مولکولی ساده به مولکولی تبدیل شود که توانایی بازتولید خود را داشته باشد، بسیار جذاب بوده است.

در دلِ این ایده، انسان ناگزیر به منشأ حیات می‌رسد. طبیعتاً این موضوع آن‌قدر جذاب است که به فرضیه‌هایی می‌رسیم که می‌گویند شاید حیات از منظومه‌ها، کره‌ها یا حتی کهکشان‌های دیگر آمده و روی زمین بارور شده، شکوفا شده و مسیر تکامل را طی کرده است.

این مجموعه نیز با نگاهی زمینی، مواد معدنی و سنگ‌های آسمانی را در نظر می‌گیرد؛ عناصری که شاید به زمین رسیده‌اند و در محیط مناسبِ این سیاره شکوفا شده و بستر رویشِ حیات را فراهم کرده‌اند.

  • در این مجموعه، قارچ‌ها روی بلورهای اونیکس رشد می‌کنند، امری که در طبیعت ممکن نیست. این «پیوند ناممکن» برای شما چه معنایی دارد؟

در واقع، اگر انسان در هر پدیده‌ای عمیق شود، در همهٔ آن‌ها نوعی جذابیتِ ناممکن‌بودن و غیرقابل‌باوربودن وجود دارد. اما در اینجا برای من این موضوع به‌نوعی استعاره یا ادای احترام به نیروی «کوناتوس» است؛ نیرویی که در تمامی موجودات زنده حضور دارد، نیرویی برای بقا، برای ادامه‌دادن و حفظ‌کردن.

باز هم به همان سرسختی و توقف‌ناپذیریِ حیات بازمی‌گردد؛ اینکه حیات می‌خواهد در هر شرایطی خود را ادامه دهد. این ایده از همین نقطه نشأت می‌گیرد: از سرسختی، خلاقیت و راه‌های نوآورانه‌ای که حیات برای ادامه‌دادن پیدا می‌کند.

  • انتخاب متریال‌ها—از جمله سنگ اونیکس—برای‌تان چگونه شکل گرفت؟ حضور فیزیکی این مواد چه نقشی در ایده‌ی کار دارد؟

من از حدود دوازده سال پیش مجموعه‌ای را با عنوان «شعر معدنی» آغاز کردم و از همان زمان مواد معدنی، بافت‌هایی که ایجاد می‌کنند و زمانی که در خود نهفته دارند، برایم بسیار جذاب بوده است. همچنین دانستن این‌که چرا لایه‌ها در طول سالیان به عمق می‌روند و در دل آن‌ها زندگی‌های عجیب‌تری شکل می‌گیرد، همیشه برایم الهام‌بخش بوده است.

انتخاب این مسیر برای من کاملاً طبیعی و ارگانیک بود؛ در میان گزینه‌های مختلفی که پیشِ رو داشتم، به‌طور غریزی جذب این سنگ‌ها شدم. پس از آن نیز یک فرصت فوق‌العاده فراهم شد که بتوانم این آثار را اجرا کنم و این مجموعه را به ثمر برسانم.

  • این نمایشگاه حرکتی به سوی مجسمه‌سازی در کار شماست. چرا تصمیم گرفتید به سمت فرم‌های سه‌بعدی بروید؟

من همیشه، از همان ابتدا که توضیح دادم، کارهایم در ذهنم به‌صورت فضایی شکل می‌گرفتند؛ یعنی بُعد دارند و همواره قابلیت این را دارند که از سطح دوبعدی به فضای سه‌بعدی منتقل شوند. البته این گذار همراه با چالش‌های فراوان است، اما به‌هرحال امکان تحقق سه‌بعدی‌شدن و اجراشدن را همیشه با خود دارند.
به همین دلیل، در آینده قصد دارم بیشتر به‌سمت چیدمان و بیان سه‌بعدی حرکت کنم.

  • در بسیاری از کارها مقیاس‌ها — از میکروسکوپی تا کیهانی — در هم می‌آمیزند. این حرکت بین مقیاس‌ها چه جذابیتی برای شما دارد؟

واقعاً یک چرخه‌ای میان جز و کل وجود دارد؛ شما در هر کلی می‌توانید اجزایی بیابید و هرچه عمیق‌تر بروید، باز هم به جز می‌رسید و می‌توان آن را تا حد دلخواه شکافت. با این روش، می‌توان به ساختارهای تشکیل‌دهنده رسید، ریزتر و ریزتر. من فکر می‌کنم این چرخه دوباره به خودِ هسته بازمی‌گردد؛ یعنی از جز می‌توان به مقیاس میکروسکوپی رسید و از آنجا به چیزی حتی کوچک‌تر. این ایده‌ای قدیمی است، اما برای من همچنان معنا و اهمیت دارد.

  • در حال حاضر به چه حوزه‌های پژوهشی یا مواد جدیدی علاقه‌مند هستید؟

خیلی دوست دارم به سمت کشف ابعاد چیدمانی و فضایی حرکت کنم و در واقع مفاهیم را از طریق یک روایت فضایی القا کنم؛ روایتی که بتوان آن را در یک فضا منتقل و تجربه کرد.

  • از مخاطب انتظار دارید هنگام دیدن «شکوفه‌های پن‌اسپرمیا» به چه چیزهایی فکر کند؟

امیدوارم توانسته باشم با کارم بخشی از ذهن مخاطب را تحریک کنم تا کمی از نگاه انسان‌محور فاصله بگیرد؛ نگاهی که همه چیز را صرفاً در رابطه با انسان و جوامع انسانی می‌بیند. امیدوارم بتواند نگاهی فراگیرتر پیدا کند و درک کند که جهان عناصر و اجزای تشکیل‌دهندهٔ بسیاری دارد و انسان تنها یکی از آن‌هاست. شاید این دیدگاه بتواند به مخاطب کمک کند زندگی را بیش‌تر جشن بگیرد و از آن لذت ببرد.

bktop