مجموعه تابلوهای «بی در زمان» نقشهایی است که من از انسانهایی چنین بی در زمان به تصویر کشیدهام. از انسانهای اینجایی و اکنونی که زمان و زمانه را از کف دادهاند و پیوند هستی و زمان در وجودشان گویا که گسیخته است. از سویی در خود با گذشتهای مبهم، تاریک و گنگ پیوندهایی مییابند و از سویی دیگر به آیندهای ناپیدا و نامعلوم چشم دوختهاند. انسانهایی در مرز، در گذار میان سنت و مدرنیته، نه سنتی که به جان دوستش داشته باشند و نه دنیایی مدرن که آگاهانه پذیرفتهاش باشند. این فضا، در خاطر من فیگورهایی را حاصل آورده که از خودیِ خود به در شدهاند. سرگشتگی، حیرانی و گیجی فزایندهی زنان نقاشی من، محصول زمانِ خستهی مسلولی است که بر آنان گذشته است و اکنون در آستانهی فصلی سرد جهان را به نظاره ایستادهاند، گاه قهقههزنان هر آنچه در پیرامون است را به سخره میگیرند و گاه گرفتار و گرفته از غبارِ خستگی موروثی خود به عالم مینگرند. پوشیده است که در کجا با زمان پیوند دارند، چه بسا که هستیشان با هیچ زمانی پیوندی روشن ندارد. گاه از سر تقلید و تکرار به گذشته رو میکنند و گاه بیآنکه چندان اندیشیده باشند از الگوهای مدرن و زندگی مرفه دم میزنند. در ورای همهی این دوگانگیها، در پسِ حیات پارادوکسیکالی که بر ایشان رقم خورده، اما امیدی است برای رهایی توأمان از واپسگرایی و تجددپرستی، برای ارج نهادن به خویشتنِ خویش، برای آنکه هرکس زندگی خاص خود را بیابد و به سبک و سیاق خود آن را نقش زند و بیاراید، تا هر انسانی «خود» را باشد، خودش باشد ازلی و ابدی ورای همه بیزمانیها.