از یکطرف در هنر فرش، گروهی اصالت را بر سنت قرار دادهاند و با تغییر و نوآوری میانهای ندارند، از طرف دیگر گروهی هنر فرش را فاقد پتانسیلی برای تبدیل شدن به هنر والا میدانند. من اما همیشه سعی کردهام بین این گروه حرکت کنم: چرا که هنر را در تعریفی گستردهتر، بازی با مرزها میدانم. مخدوش کردن مرزها همواره منطقهای را بوجود میآورد که التقاطی است و فضایی را میسازد تا هنرمند در آن اصول را باز تعریف و بازنگری کند و خوانشی جدید ارائه کند. با خلق اینگونه فاضاهاست که آزادی عمل پدیدار میشود و در آن قوانین جدید تعیین میگردد. نتیجه شاید پدیدآمدن اثری باشد که حتی هردو گروه بالا آن را از آن خود بدانند در جایی که به هیچ یک تعلق ندارد و خود نقشی غلط است.