آخرین صحنه
- نمایشگاه فردی
سحر محمدیزاده
7 مرداد تا 24 مرداد 1401
استیتمنت نمایش:
بعد از سالها، دوباره وارد شهری شدم که همیشه تاروپود رنگرزیهایش، کویر یکسره خاکستری را برایم جبران میکرد.شاید، رفتن به مغازه تعمیر قالی آنهم قبل از سر زدن به خانه پدری دال بر همین موضوع باشد. زمانی که میان هزاران تخته خاک خورده فرش قدم برمیداری، تنها “زمان” است که همانند قطاری در حال حرکت از پیش چشمت عبور میکند. مسیری که پنداشته میشود هیچ ایستگاهی نداشتهباشد؛ اما برای من “قالی” ایستگاهی است برای این قطار تندرو. استراحت گاهی برای قدمهای خسته، تنهای فرسوده و حتی آفتاب از جان افتادهی بعدازظهر خانه مادربزرگ، که میکوشد راه خود را از میان شیشههای قدیمی باز کند و دست نوازش بر سر این خوش نقش و نگار دیار یار بکشد.