در این دوران غریب که یأس دلهایمان را سرد و خاموش کرده، امید را از آخرین برگ فرهنگ واژگان
بیرون کشیدیم، گرد هم آمدیم، دست به دست هم دادیم، از ترس قضاوت شدن و دیده نشدن عبور
کردیم، آنچه در گنجینهی آموختهها، استعدادها و تواناییهایمان بود را به کار گرفتیم، تا از قعر
تاریکیها، در دل خود روزنه ای به روشنی خلق کنیم. باور کردیم که اگر اراده کنیم، میتوانیم سرنوشت را از سر بنویسیم. باشد که از این روزنه، نوری بر آینه جان هایمان بتابد. بسان رود که در نشیب دره سر به سنگ میزند، رونده باش، امید هیچ معجزی ز مرده نیست، زنده باش ...
سپیده اخوندزاده