15 بهمن تا 25 بهمن 1400
زمانی که خستهام. زمانی که از کسی خستهام و یا حتی زمانی که نمیدانم چرا خستهام. زمانی که از خود راضی نیستم و سوالاتی را مطرح میکنم که جوابشان را یا نمیدانم یا نمیخواهم که بدانم بهترین کار یا تنها کاری را که خوب بلدم انجام میدهم، به زیر ملحفه میروم. حالا احساس امنیت میکنم. نه کسی من را میبیند نه خودم خودم را. زمانی که مشکلاتم بیشتر و مهمتر میشود. زمانی که از جان فاصله میگیرم تا قضاوتش کنم. حالا می توانم دست به هر کاری بزنم و جانم را خاطره کنم و قالب بگیرم. جانهای غیر سرگردان من هرکدام به کاری مشغولند; پنهان می شوند، نامرئی میشوند و تلخی را هم پنهان میکنند. گاهی میخواهم از جانم فرار کنم و یا با جانم آغوشی بسازم که پناهگاه دیگری هم باشد. جانها رفتاری تقریبا شبیه به خود من دارند، خب جان مناند. باید بگویم که شبیه به روح هم میشوند. جایی هم نوشته بودند که "روح همان جان آدمیست. "
مطالعه بیشتر:
روحهای مصنوعی، زندان «جان» نوشتهی علی عالمزاده انصاری به بهانهی نمایش آثار رعنا دهقان
در این نمایشگاه
رعنا دهقان
رعنا دهقان
رعنا دهقان
رعنا دهقان
رعنا دهقان
رعنا دهقان