کشیدن پرترهها را از چند سال پیشتر شروع کردم. آن موقع قرار نبود مجموعه بشوند، برایم یک جور سرگرمی شخصی به حساب میآمدند. اوایل سال 1399، به دلیل شیوع کرونا، چند ماه در خانه تنها بودم. هر روز، زیاد، وبگردی میکردم. بیشتر از هر چیز تصویر صورت آدمها را میدیدم، خیالبافیهایشان را حدس میزدم و برای خودم، میشکافتم و باز میبافتم. بعضی از صورتها را هم میکشیدم، تقریبا هر روز یکی، این طور شد که تعداد پرترهها گسترش پیدا کرد و شاید معنایشان هم. هر چه میگذشت، زمینهها داشتند تیرهتر، و آدمها تارتر میشدند؛ تیره و تار مثل آنچه که آن روزها داشت، از همه طرف، اتفاق میافتاد. انگار داشت تاریک تاریک میشد، اما نشد؛ مثل قبل باقی ماند، «خیلی تاریک و کمی روشن»