ابتلا به عدم ثبات در شگفتزدگی!
انگار گرفتار استسقا باشی و آب سیرابت نکند! شگفتیهای زندگی یکسر به درونت سرازیر باشد و تو باز ولع بیش از این داشته باشی!
تصاویر نسترن، حاوی شهوت است! زیر پوست تصاویر، سطحی جنونآمیز از خوابها ، کابوسها، رویاها، تنفرها، دوست داشتنها و امیال است که به طرزی افراطی روی هم تلنبار شده است. این در حالی است که پوستهای چون یک زرورق در عادی ترین حالت روی همهی آنان کشیده شده است. همه چیز عادی است!
هوای سنگین و منقبض اتاق امکان تنفس را سلب میکند و بوی غلیظ نم اجازه استقرار و ماندن در اتاق نمیدهد. اشیا به شکلی غیرمنتظره جاندار می نمایند. دیوارها انگار پیکر مُثله شدهی آدمی هستند و نور در خفیفترین حالت خود قرار دارد تا در تاریکی گم شوی. صدای مطلقِ جاری در فضا سکوتی کر کننده است!
با این همه جزئیات افراطی، او اما بی اعتناست؛ فرقی بین یک گرز و یک گوهر برای او نیست؛ هردو نا به جایند!
زشتی، مرز باریکی با زیبایی دارد، افراط هریک به دیگری ختم میشود.
آن منتهاالیه جایی است که پردههای نمایش نسترن بالا میرود و صحنه از میان تاریکی به ما رخ نشان میدهد...