هرچند عصر طلایی نقاشی آبرنگ ایران از قرن 16 آغاز میشود و نخستین نمونههای کاربرد راحت و ساده آبرنگ را در آثار رضا عباسی و شاگردان او میتوان سراغ گرفت؛ اما نقاشی در جلفای نو در قالب و کارکرد جدید به دنبالۀ کوچ اجباری ارمنیان به حاشیۀ جنوبی در زمان شاه عباس و در نتیجۀ تعامل با مینیاتورکاران ایرانی به وجود آمد.
در واقع قرن هفدهم همچون نقطۀ عطفی برای آبرنگ ایرانی و تحول نقاشی ارمنی بود که با ورود پردهها و نقاشیهای اروپایی آغاز شد و بعدها با آرایش کاخهای شاهی و ثروتمندان ارمنی رواج یافت.
نقاشی جلفای نو در ابتدا بیشتر از هنر هلندی متاثر بود، ولی از میانه سده هجدهم، تحت تاثیر پیکرنگاری درباری قرار گرفت و سپس در مدتی بیش از صد سال در تبادل و تاثیر متقابل با سایر هنرمندان ایرانی چون محمودخان ملکالشعرا و آقالطفعلی شیرازی و بعدها مصورالملکی و دیگران... ادامهدهندگان راهی شدند که با آبرنگهای ایرانیان آغاز شد و پس از جنگ جهانی دوم، تنی چند از نقاشان جلفای نو به منظرهنگاری با آبرنگ روی آوردند. این حرکت با آمدن نقاشی به نام سرکیس خاچاطوریان از روسیه به ایران ارتباط داشت که با ورود او، تدریس و پرورش شاگردانش دراصفهان ادامه یافت و موضوعات مشترک این آبرنگکاران با دیگر هنرمندان این مکتب وجوه اشتراک بسیار پیدا کرد. آنها چشماندازهای اطراف اصفهان، شیراز، کرمان، کاشان، مساجد، بناهای تاریخی را موضوع کار خود قرار دادند؛ با اسلوب لکهرنگ، آسمان آفتابی، زمین گرم و جزئیات معماری این نواحی را تصویرسازی کردند. نقاشی از مناظر شهری و همان شیوه سهل و ممتنع ایرانی و نگاه به عناصر معماری و مناظر مردمیِ خاص، عمارتهای کاشیکاری شده، کارگاههای سنتی، کاروانها و مردم عادی ودورهگردان و صحنههایی از آداب و سنن قدیمی درآثار این آبرنگکاران به تصویر درآمد که هویت سنتی درحال از میان رفتن را بازسازی کرد.