نه واژهای را حمل میکنم و نه پشت تعاریف عمده و خاص و انواع نظریهها پنهان میشوم.
در دستم آیینهی شکستهایست که با رنج دل، هر آنچه در توان قاب دارد را، بازتاب میدهد.
عر: مکانیست برای شنیدن، نه بس دیدن...
بی هیچ وابسته و وصله و ترس...
محاصل گذری مختصرتر از آن که بتوان، حتی چند صبحی از این ملک هزاران ساله را به چشم دید.
اینجا: سخن از ایران به میان نمیآید... اینجا اصل سخن، ایران است.