3 اسفند تا 17 اسفند 1403
بیانیه نمایش:
روزی که روزگارمان به سَرآید و آب از سرِمان بگذرد؛
آنروز، ما گمشدگانیم، در کوچه پس کوچههای تاریکِ تاریخ.
به خواب رفتگانیم، در آغوش ِ جاودان ِ خاموشی،
یا سنگوارهای بینام و نشان، بر لب ِ طاقچهی فراموشی.
عاقبت از ما غُباری میماند، تا با نسیمی بهباد رَود.
تمام ِ هستی آدمی و آنچه با آن و در آن زیست میکند، به ریسمانی باریک و کوتاه، بَند است،
که اگر به خاطرهی جمعی و حافظهی دائمی ِ آدمیانش گِره نزنیم،
رشتهی اتصالِ "اکنون" از "گذشته" را گُسسته و در انتظار ِ "بیفردایی" نشستهایم.
وجود ِ آدمی، هیچ نیست، جز خاطرهای.
و هیچ خاطرهای از هیچ آدمی باقی نمیمانَد،
مگر اینکه کسی آن را از خاک برآورد و به یاد بیاورد و به خاطر بسپارد.
ناصر رمضانی، جستجوگر ِ خاطرات ِ از یاد گریخته است و یابندهی یادگاران ِ برباد رفته.
دلتنگ ِ اصالت و نجابتی که روزگاری جاری بود در روزهای آفتابی و شبهای مهتابی بندر.
روایتگر ِ زخمها و رنجهای نهفته در تار و پود ِ تورهای صیادان.
همصحبت ِ مهِ غلیظ ِ صبحگاهی، نشسته بر دشت ِ شقایق.
همسفر ِ موجها و ماهیها، همپاروی ِ دریا و قایق.
همپای ابرهای بارانی با شکوه، ایستاده بر شانههای کوه.
او لهجهی درختها را میداند. آوازِ پرندهها را میشناسد.
بندر را جُرعه جُرعه مینوشد.
با نورها و سایههایش درمیآمیزد و با رنگ هایش میرقصد.
آنگاه تمامِ خودش را روی بوم ِ نقاشی، پهن میکند و به خواب میرود و قاب میشود.
ناصر رمضانی، دنیای رویایی خودش را،
با همهی "هست ها" و "نیست ها"یی که دوست دارد همیشه باشند و بمانند، میآفریند.
علی حقره
اسفند 1403
در این نمایشگاه
رویدادها در نزدیکی
-
ملاقات در جهان موازی علیرضا غلامی
16 روز تا پایان