نفیسه حقیقت
7 دى تا 12 دى 1403
بیانیهی نمایش:
آیا به راستی هیچ تقصیری نکردهام؟ آیا به شوقِ دل او دامن نزدهام؟ آیا از تجلیهای طبیعتِ بیغشِ او که بارها مایهی خندهمان میشد، با همهی آنکه چندان هم خندهآور نبود، اسباب شادی نساختهام؟ و آیا...؟ راستی چیست آدمی که از خودش هم مینالد.
دوست عزیزم، من میخواهم و قول میدهم که رفتار بهتری در پیش بگیرم و دیگر آن تلخیِ کم و بیش را که سرنوشت به کام ما میچشاند، مثل گذشته دائم نشخوار نکنم.
میخوام دم را غنیمت بشمارم و گذشته را از یاد ببرم. بیشک حق با توست عزیزم. آدمها که خدا میداند چرا چنین خمیرهای دارند، بسیار کمتر رنج میبردند اگر اینقدر به خیال تن نمیسپردند و از تلخیهای گذشته یاد نمیکردند، یا به جای بیخیالی و پرداختن به اکنون، در حال و هوای خاطرات ناگوار گذشته غرق نمیشدند.
از کتاب «رنجهای ورتر جوان» اثر «گوته»