نقاشیهای این مجموعه قصههای شبانهای هستند که من از درختان پیر حاشیهی خیابانهای شهر شنیدهام، مشاهداتی از حالات شخصی درختهایی که با دگردیسی روح جمعی شهروندان مواجه شدهاند.
هر درخت شبها به موجودی ناشناس تبدیل میشود، زیر نور سرخ و سبز با آبی. در این ریتم شبانه، ذهن تنوعخواه شهر انگار میخواد حس نوشدگی را به جان رهگذران تزریق کند اما مفهوم هردرخت که بر حاشیهگذر عمر ما ایستاده است در حافظه ما ریشه دوانده و خاطرات ما در حان هر درخت.
اینجا خیابان آبی رنگ است، شب چند رنگ است و برای پرندهای که بالای آن چنار آسوده میگرفت شب دیگر شب نیست.