تسلسل مرگ و زندگی، هستی و نیستی، بودن و نبودن … طبیعی ترین پدیدهای است که انسان از بدو تولد با آن مواجه میشود. امری که در ذات حیات است و در ظهور و اضمحلال همهی پدیدههای اطرافمان به طور دائم مشاهده میکنیم. با این حال، مرگ با همه قطعیتاش، مرموزترین و مهمترین حادثهی زندگی نیز هست و در غالب فرهنگها به آن بعدی روحانی و معنوی بخشیده شده و به منزلهی پایان زندگی دانسته نمیشود. توجه عمیق و سرشار از پرسشی که به نشانههای حیات انسان در دورترین زمانها میشود شاید به همین دلیل باشد.
مجموعهی آثار کلثوم صالحی که به صورت حجم، چیدمان، چاپ و یا طراحی اجرا شدهاند، به گذر زمان و چیزهایی اشاره دارند که حضور انسان و نشانههای حیات در گذشته را تداعی میکنند. اشارهای به زمان که از یک سو بیوقفه در گذر است، و از سوی دیگر، به جا ماندههایی که زمان را در خود ثبت کردهاند و قادرند تا با ما وارد گفت و شنود دربارهی حیات گذشتهی خود، هر چند مبهم و پر رمز و راز، شوند.
صالحی همچون کاوشگری باستانشناس، این کوچکترین نشانههای حیات، همچون اسنادی تاریخی از چیزهای مقدس، را برای ما آشکار میکند. این عمل وی را میتوان نوعی ستایش از زندگی و تداوم آن دانست؛ ضمن آنکه میتواند حامل نوعی خشونت هم باشد: انگار هنرمند با تلخی نشان میدهد که از حیات چیزی جز پوست و موهای متلاشی شده و در نهایت استخوانهای پوسیده، مدفون و فراموششده باقی نمیماند.
صالحی مکشوفات خود از حیات را، بدون آن که تلاش کند تا واقعی به نظر برسند، در بلوکهایی فاقد ظرافت بازسازی کرده است. متریال او برای این منظور سیمان و گچی است که با نمک سود کردنشان جلوه و بافتی کهنهنما یافتهاند. به این ترتیب آثار او صرفا اشارههایی به گذشته است، نه بازسازی دقیق و نمایش بی کم و کاست شان. اشاره به نشانههای حیات و تداعی زمان سپری شده، با موادی که امروزه مهمترین مصالح ساخت بنا نیز هستند، تناقض معناداری را هم سبب میشوند. خصوصا تکرار این بلوکها در چیدمانهایی که معابد مقدس و جایگاه مردگان، ارواح و خدایانِ انسان بدوی را تجسم میبخشند، در کنار طراحیها و چاپهای وی که فضای دلگیرِ سازههای مسکونی مدرن و بلوکهای بر هم انباشته را نشان می دهند، امکان تعبیرهای دیگری از موقعیت و هستی انسان کنونی و خانههای بلوک مانند و درهم فشرده را نیز فراهم میکنند.
حسن موریزینژاد