20 خرداد تا 30 خرداد 1401
استیتمنت نمایش:
یادداشتی دربارهی فرازفرود با عنوان در غیاب واو
هیچ چشمی لحظه ی خروج نور را از چشمی دیگر به یاد ندارد افق رویداد، لحظه ی پایان تصویر و آغاز اندیشه است فرازفرود، استحالهی درکی عمود که با وصفی افقی هضم می گردد درست در همان لحظه که بر میخ چشمان-ات آویخته شد. بازی بالا-بلندی را در ذهن مرور می کنم. به درستی به خاطر ندارم و از کودکی هم قواعد بازی را جویا نشدم که برای من تعریف کند، ساز و کار بازی چیست؟ اما به یاد دارم که بین دو یا چند نفر شکل می گرفت. یکی از ما به اصطلاح نخودی می شد و باید به طرفه العینی به سمت-ات هجوم می آورد و تو باید سعی می کردی به نزدیکترین بلندی پناه ببری. بلندی می توانست یک پله یا دو پله یا چندین پله بالاتر باشد به محضی که دست نخودی به گوشه ای از بدن شخص فراری برخورد می کرد، جای نخودی به بالا و جای بالایی به پایین ترین تغییر می کرد احساس هر دو را درک می کنم چون در هر دو موقعیت قرار گرفته بودم.///
وقتی که در نقش نخودی بودم، احساس تنهایی و ترس می کردم و هنگامی که این مدت بی-کسی به درازا می کشید خود را در قعر چاه میدیدم ولی در قضيه شکل دوم همه ی تلاش من این بود که به بالاترین پله برسم و از بالا همه را زیر نظر بگیرم. چشمانم برق می زدند و دندانهایم توسط خنده ای که روی لب می گرفتم از شدت درخشنده گی، برق از چشمان دیگری می پراند مطمئن شدم که ما تمایل داریم از همه چیز بالا برویم. تصور ما این است که این مصرع از مولانا که اشاره می کند ما ز بالاييم و بالا می رویم موید این میل درونی در ماست. شاید به همین دلیل سروده شده است که وقتی به بالاترین جای ایران دماوند می رسیم، پرچم خود را سرخوش به دماوند فرو می کنیم. فرو می کنیم. از این فرو-تر نمی رود. به خود فرو می روم فرو می روم و از صحت سقم حضور خود دچار تردید می شوم در بلندترین موقعیت هم احساس فرو رفتن میکنم. خم می شوم و روی زانوهایم می نشینم و چشم به فرورفته گی میدوزم. توسط فرورفته گی بلعیده می شوم اینجا کجاست؟ | چرا چیزی نمی بینم؟ نکند کور شده-ام؟ چرا صدایی نمی شنوم؟ صدا میزنم و کسی صدای من را نمی شنود. دست میکشم و چیزی دستگیرم نمی شود. صدای نفس هایم را به تندی می شنوم. دلشوره می گیرم. همه ی روزان رفته را با خاطر می آورم. همه ی زنده گی-ام را مرور می کنم. همه ی خوشی و ناخوشی ها را میجورم. لمس شده-ام و کم کم احساس خفه گی می کنم. ما احساس خفه گی می کنیم. ما خفه-خون گرفته ایم.
وتن پراژکت خرداد ماه بهار یکم
«بازیابی»، فعل و عنوان در حال تکوینیست از پیمان شفیعی» زاده که از 1395 آغاز گردیده است. در مجموعه بازیابی، شفیعی زاده طی فرآیندی آثار گذشته ی خود را درگیر دگردیسی می نماید و به تبع آن آثار جدیدی به وجود می آورد آثار به نمایش درآمده در «فرازفرود» متعلق به همین مجموعه هستند که از بازیافت آثار گذشته ی او تحت عنوان «فضای منفی مثبت» در سال 1395 پدید آمده اند و عنوان آثار نیز به تبع آن به «آویخته» تغییر یافته است .در راستای مجموعه ی «لایروبی» که در سال 1395 در گالری امکان به نمایش درآمد، نقش گودال برای غزالی پر اهمیت گردید وی بر آن می شود تا از گودال، فرونشسسته ها و گودبرداری ها عکس برداری کند. او در این باره می گوید که تصویر لحظهی گیر افتادن در گودال، همان جایی تصویر منجی غیرقابل پیش بینی به نظر می رسد و تنها رویای منجی در جهان بینی فرد گیر افتاده باقی می ماند از این رو محمد غزالی برای بازسازی آن جهان، درون گودال می ایستد و اطرافش را می بیند و ثبت می کند.
نمایشگاهگردان:
هنرمندان
در این نمایشگاه
پیمان شفیعی زاده
پیمان شفیعی زاده
محمد غزالی
محمد غزالی
محمد غزالی
محمد غزالی