آثار امين رستمى زاده، حقيقتى سهمگين را به تصوير مىكشند: فقدان ِ زندگى.
فرقى مابين ِ اشيا در جهانِ تصويرى او وجود ندارد. همه چيز در لحظهاى " نيست" شده است؛ و آن لحظه آن قدر كِش آمده كه تنها شَبَهى از خود به مخاطب عرضه مىدارد.
تفاوتى بين درختان و صورتها نيست. هر دو فرسوده شدهاند و زمان با سايشِ مُدامِ خود، همه را دفُرمه كردهاست.
ضربههاى نشسته بر پيكرهى تصاوير، حُكمِ ردّى را دارند كه زمان بر روح و جانمان میگذارد. همه چيز به دور مىرود، به پشتِ زندگى و حيات. انگار نور ستارهاى را نظارهگر باشيم كه هزاران سال پيش مُرده است!
حتى رنگ ها هم معنایی اثيرى دارند. سُرخى شعله ور در عصيانِ درختان، هم چون سفيدى چشمانِ چهرههاى در حال فروپاشى، همه و همه، انكار ِ زنده بودن است.
"زنده بودن" مفهومى كه گاه به نازلترين سطحِ موجود جاندار تنزل مى يابد.
گويى رستمى زاده، در نقاشىهايش سوال عميق و تلخى را با تمسخرى در لحن از ما مىپرسد! زندگى كجاست؟///
اين مرزِ نامعلوم و عيانِ در آنِ واحد مابين هستى و نيستى، لحظهاىست كه تصاوير او خلق مىشوند. تصاويرى كه زل زده به مخاطبِ خود، نجوايی نامفهوم را چون اورادى مقدس تكرار مىكنند.
چيزى شبيه به تكرار مرگ، تكرار زندگى، تكرار مرگ، تكرار زندگى...
رستمیزاده، دانشآموخته نقاشی از دانشگاههای زاهدان و شاهد تهران است و تاکنون در نمایشها و فستیوالهای متعددی در خارج و داخل ایران شرکتکرده است. وی جوایز بینال نقاشی جنوا و مسابقه لنداسکیپ در گالری 25N نیویورک را در کارنامه دارد.