به! که چه خوش-بخت-ام! در عصری زنده گی می کنم که عکاسی اختراع شد.
دوربین را همه جا همراه خود داریم. دوربین به دست می گیریم واز همه چیز عکس می گیریم. بی تردید اغلب عکس هایی که می گیریم به دور از هر فلسفه بافی-ای قرار هست خاطره ای را در آینده ای نه چندان دور بازیادآوری کند. بی شک خاطرات خوشِ ما را.
اما داستان خاطره های تلخ چه می شود؟ همان هایی که تصویر نشدند اما در ذهن مرورشان می کنیم وزورشان به تمام خاطراتِ مصورِ خوش-مان می چربد. شاید خاطره ها را مصور می کنیم که بار خاطرات ناخوشآیند را بکاهد. به تصویر تقلیل-اش می دهیم. موضوع بس خطرناک شد!///
دچار کج فهمی نشده باشیم! نکند واژه ی خاطره از مصدر خطر باشد؟ نکند در ثبت خاطره، مخاطره کردیم؟ نکند واژه ی خاطره بوجود آمده که ما را از ثبت خاطره بازبدارد اما ناغافل ما خاطره را با روی خوش به زبان می آوریم و تعریف می کنیم؟ ثبت-اش می کنیم وجای خوشی را در آلبوم هامان برای-اش جا سازی می کنیم وگاه وبی گاه مرور-اش می کنیم. انگاری زخمی باشد؛ زخمی بانداژ شده که گاهن کنج-کاوانه از پس بانداژ می جوریم-اش ودوباره وناخواسته چرک می کند؟
با این وجود خاطره با زخم نسبتی باید داشته باشد.
همه می دانیم که زخم ناشی از حادثه ای زمان لازم دارد که التیام یابد وخشک شود وسلول های پوست مجدد شروع به پوست اندازی وجایگزینی وترمیم پوست کنند اما فی مابین وسوسه می شویم زخم را انگولک کنیم. تا جایی که گوشه ی زخمِ خونِ منعقد شده سر باز می کند وخونی به بیرون تف می کند. قلیان خون را می بینیم وآرام می گیریم هر چند از درد-اش چشم به هم می فشاریم.
یک جور حس مازوخیستی در ما نهفته است. یک جور خود آزاری ی بالقوه که به نظر بیماری نیست چون به کسی آسیبی نمی رساند. همچون شتری که وقتی دهان-اش می خارد با خار صحرا می خاراند-اش تا جایی که خون از دهان-اش شره می کند. خون به دهان-اش مزه می کند و به خاراندن ادامه می دهد تا جایی که از شدت خون-ریزی از پای می افتد.
راستی من روى بدنم رد سوخته گى دارم!
امشب، در حالی که عكس هاى او را می دیدم، به خاطر-ام آمد.
من روى بدنم رد سوخته گى دارم!
اغلب وقتی که در حال سيگار کشیدن است به یاد می آرم-اش.
من روى بدنم رد سوخته گى دارم!
سوخته گى ی ناشى از حرارت مستقيم آتش نبود. سوخته گی ی آب جوش بود كه بر اثر بى احتياطى و دنبال هم كردن حول سماور، روى بدنم ريخت. لحظه ى برخوردم با سماور فراموش-ام نشده اما سوزش-اش را به خاطر ندارم.
من روى بدنم رد سوخته گى دارم!
این موضوع را وقتی كه لُخت جلوى آيينه مى ايستم با آن مواجه می شوم. آگاه مى شوم كه درد به دو شكل خود-نمایی مى كند.
من روى بدنم رد سوخته گى دارم!
دردی که فراموش مى شود. دردی که اثرى مشهود از خود به يادگار مى گذارد و شايد همين نكته دليل بر فراموشى اش باشد زيرا كه همين باز ديدن هر روزه-اش تاثیر-اش را كم مى كند؛ عادت به همراه دارد، روزمره گى مى آورد.
ودردی كه فراموش نمى شود. دردی که درد نمی کند. دردی که نیست اما هست! غایب اما حاضر است. مى سوزد، می خورد، می کَنَد، می زند، می بلعد، می دَرَد، می چزد، می خزد، می زید وامروز-اش بيش از ديروز است! درد-اش مغز استخوان را مى سوزاند.
من روى بدنم رد سوخته گى دارم!
نمى دانم! اگر حق انتخاب می داشتم، كدامين را همراه هميشه گى ى خود برمى گزيدم!؟
يك چيز را مى دانم كه درد، مترادف زنده گى ست؛ درد، خود زنده گى ست!
من روى بدنم رد سوخته گى دارم!
یک روز گربه ی دوست-ام بيمار شد؛ زمين گير شد، ساكن شد و مجبور شده بود که خود، شخصن به او دارو وخوراكى تزريق كند.
تعریف می کرد که سوزنِ سرنگ را هنگامی که به عضلات گربه-اش فرو مى كرده، احساس درد مى كرده و گربه پلك هايش را به روی هم مى فشرده.
به دام پزشك معالج-اش پیغام داده و گزارش داده که چه اتفاقی برای گربه ی بیمار-اش افتاده است. پاسخ شنیده كه خوش خبر باشى! گربه-ات هنوز درد را مى فهمد.
حق با او بود!
پس از سه هفته، گربه-اش مرد و ديگر درد نکشید.
راستی من روى بدنم رد سوخته گى دارم!
وتن
آبان ۱۴۰۰
_
کیارش علیمی (زیرزمين دستان) - زيرزمين دستان با افتخار نمایش انفرادی البرز کاظمی را با عنوان «هیچکدام خاطره نشد» ارائه میکند. این نمایشگاه در روز جمعه ۱۲ آذر ۱۴۰۰ گشوده میشود و تا جمعه ۲۶ آذر ۱۴۰۰ ادامه خواهد داشت.///
البرز کاظمی (م.۱۳۶۸) دانش آموختهی رشتهی نقاشی هنرستان هنرهای زیبای تهران است. او پس از فراغت از تحصيل مشغول به عکاسی و فیلمبرداری شد و اغلب آثارش هم بر پایهی همین مدیوم عکاسی است. آثار او تاکنون در چهار نمایش انفرادی و چند نمایش گروهی در ایران و جهان مثل بیینال ملی مجسمهسازی ۱۳۹۹ ارئه شده است.
کاظمی که سالها تصويربردار مستند و خبری بوده و با جایگاه تصویر در مقام «مرجع استناد» زندگی کرده است، اکنون با ناباوری به این سندیت به جان بایگانی نگاتيوهايش افتاده تا عواطف و تجربیاتی را که در تصاویر از دست رفتهاند بازبیاید. او در بازگشت به بایگانی و تصاویری که در سال ها اندوخته متوجه میشود همواره بخشی از رویدادها در لكنت عکس جا میماند. برای او مرجعیت عکس به چند دلیل محل سوال است: عکس جهان اشیا را تخت میکند، محتوایش برآیند بسیاری از نیروهای خارجی است و در بستر نمایشش هویتی تازه مییابد. در مجموعهی حاضر کاظمی با تخریب و بازسازی تگاتیوهای آرشيوش سعی میکند بخشی از عواطف و ظرافتهای از دست رفته را به تصاویر بازگرداند.
نمایشگاهگردان: پروژههای وتن