icon2
اتصال اینترنت خود را بررسی کنید.

نگاهی به نمایش مهسا محمدی

نویسنده : آبل هارطونی

«اشکی که چون قطعه‌ای از رنگین‌کمان جلوه‌های رنگارنگ دارد»

پروژه‌های 009821 از تاریخ 28 آبان تا 9 آذر ماه 1400 میزبان نقاشی‌های مهسا محمدی بود. مانند دیگر نمایش‌های برپا شده در این فضا، آثار محمدی نیز هر دو طبقه‌ی 009821 را اشغال کرده بودند.
محمدی این مجموعه از نقاشی‌ها را از سال 1394 آغاز کرده و می‌توان گفت به‌نوعی تا سال 1399 با آن‌ها زندگی کرده است. در بیانیه‌ی نمایش با ساده‌ترین کلمات ممکن نیت اصلی خود، یعنی نقاشی کردن از دریچه‌ی نوعی زیبایی‌شناسی حزن‌آلود، را شرح داده است. او متولد 1370 است و در دانشگاه تهران در رشته‌ی نقاشی تحصیل کرده است. 

هنرمند متن بیانیه را این‌گونه نوشته است:
«آثار موجود در این نمایشگاه بین سال‌های 94 تا 99 خلق شدند. آن‌چه میان همه‌ی این کارها پیوندی برقرار می‌کند، یک‌جور زیبایی‌شناسی درد و اندوه است که در طی زمان تغییر و تحولاتی پیدا کرد.»

مهسا محمدی | بدون عنوان | 1395 | اکریلیک روی بوم | 20 × 30 سانتی‌متر

باید گفت که نقاشی‌های به‌نمایش‌درآمده در دو طبقه، به‌لحاظ رویکرد نقاشانه و محتوای بصری‌شان با هم تفاوت‌هایی دارند، که این تفاوت را عمدتاً خود مسئله‌ی زمان ایجاد کرده است. در کارهای طبقه‌ی اول، «مرگ» به‌شکلی کاملاً ملموس در همه‌جا حضور دارد. بوم‌های نقاشی در فاصله‌ای از زمین چیده شده‌اند تا مخاطب برای دیدنشان کمی به خود زحمت داده و به پایین خم شود. عمدتاً تمام آثار با اندازه‌ای یکسان و ماده‌ای واحد، یعنی اکرلیک روی بوم نقاشی شده‌اند. در هر گوشه از اتاق جلوه‌ای از مرگ حاضر است. بدنی که پخش زمین شده و در خون خود می‌غلتد؛ بدن‌های بی‌جان افتاده بر کف خیابان، منظره‌ای از سطوح رنگی در هم‌رفته‌ای که نمایانگر یک مراسم سوگواری‌اند، بدنی که کنار قبری خوابیده، بدن قرمزرنگی که توسط دو نفر و روی چوب حمل می‌شود.
 خشونت اعمال‌شده از طریق ضرب‌قلم‌ها بر بوم به‌گونه‌ای است که انگار پوست بدن از جا کنده شده و فقط تکه‌گوشتی از آن باقی مانده است. هیچ جزئیات به‌خصوصی وارد کار نشده؛ آنچه که هست، صرفاً مقدار جزئیاتی است که نقاش خواسته نمایان باشد. شاید از رفتار قلم‌مو‌ها و جزئیات اندک بدن‌ها و محیطی که در آن قرار گرفته‌اند، بتوان استنباط کرد که نقاش تلاش کرده آن‌ها را سریع نقاشی کند. شاید سرعت قابل‌مشاهده در آن‌ها نسبتی با آستانه‌ی تحمل درد شخص نقاش داشته باشند؛ زیرا اکثر آثار از روی عکس‌هایی کشیده شده‌اند که خشونت و تاریکی برجسته‌ترین عناصر آن هستند و طبعاً درگیری و مواجهه‌ی طولانی با این تصاویر تحملی بالا را طلب می‌کند. در یکی از آثار دو کله‌ی نارنجی‌رنگ در مرکز لکه‌ای سیاه‌رنگ جایگذاری شده‌اند. حالت خم شدن کله‌ی سمت چپ به‌شکلی است که ژستی از نوعی گفت‌وگو یا همدلی را القا می‌کند. همچنین سرهایی بریده‌شده از بقیه‌ی بدن وضعیتی به خود گرفته‌اند که نه پرتره‌اند و نه نا- پرتره. حالت آشکارا بیانگرایانه، پالت متمایل به خاکستریِ تیره‌ی کارها و همچنین تلخی موجود در آثار محمدی، به‌گونه‌ای یادآور نقاشی‌های مارلن دوما هستند. همچنین سه تصویر منظره‌ی همراه با کوهستان نیز در مجاورت این مجموعه قرار گرفته‌اند که خصلتی ذهنی‌تر و حتی به‌شکلی عامدانه، خام‌دستانه‌تر دارند. با وجود حضور همچنان مستمر رنگ سیاه در فضای این کوه‌ها، می‌توان نوعی میل به کشف آزادی در دل این سیاهی را دید. خود نقاش درصدد بوده که نوعی حس همدلی از جنس زنانه را نیز در این تصاویر جست‌وجو کند. 

مهسا محمدی | بدون عنوان | 1395 | اکریلیک روی بوم | 20 × 30 سانتی‌متر

 

از دل همین میل به ابراز کردن زنانگی، به کارهای اخیرتر محمدی می‌رسیم که در طبقه‌ی دوم گالری چیده شده‌اند. سر انتزاع‌شده‌ی مدوسا، این زنانگی را با خشم و همچنین قدرت نگاه پیوند می‌زند. از این نقطه به‌بعد، تاریکی خود را تسلیم بیان اندوه از دریچه‌ی روشنایی می‌کند. گویی با گذر زمان، هنرمند با وجود درگیری از پیش‌مانده‌اش با مرگ، پرده‌ی کارگاهش را کنار زده تا نور و جلوه‌های طبیعت را وارد فضایش کند. مرگ در اینجا جایش را به فقدان می‌دهد، فقدانی که بیشتر از جنس خالی گذاشتن قسمت‌های نور در نقاشی آبرنگ است تا از جنس سوگواری و قبر. گوشت خون‌آلود و جسد در اینجا به سردیس و تندیس‌های تکه‌تکه‌شده تغییر ماهیت داده‌اند که خصلتی رویاگون و شاعرانه دارند.

مهسا محمدی | بدون عنوان | 1395 | ترکیب مواد روی مقوا | 70 × 100 سانتی‌متر

 

پالت خاکستری مارلن دوما جایش را به پالت سرزنده‌ای از نوع پیِر بونار داده که در آن نوعی میل باطنی برای بیان نوستالژی و فقدان، از طریق گرایش به روشنی و میل قابل دیدن است؛ تصویر درختان لیمو و گل‌های آفتابگردانی که درونشان لذتی توأم با درد دارند، کوه آتشفشانی که نوع دیگری از خشونت را نمایان می‌کند و در نهایت شمع‌ها که استعاره‌ای هستند از فقدان و سوگواری و در کنار گل‌هایی کوچک قرار گرفته‌اند. اما شمع و گل‌های محمدی با وجود بی‌ریا بودن و میلی که در پسشان خوابیده، همچنان سایه‌ای از تاریکی را نیز با خود به همراه دارند. با این وجود پس‌و‌پیش در جاهایی نیز به‌همان‌صورت، بدن‌هایی آسیب‌پذیر، مانند پیکره‌ی مرده‌ی مسیح در «پیِتا» یا فیگور زنی که با وجود متانت ژستش در حال فرو کردن خنجری درون خود است، باقی مانده‌اند. این‌بار همدلی در بازنمایی یک آغوش خواهرانه به تصویر کشیده شده است. هیچ خبری از قدرت‌نمایی و گزافه‌گویی نیست، آغوش این دو زن، دقیقاً مانند صمیمیتی که در آثار محمدی دیده می‌شود، فقط در پی ابراز شخصی‌ترین احساسات و همدلی کردن با یکدیگر است. در آخر باید گفت که محمدی با خلاصه کردن موضوعاتش به بی‌پیرایه‌ترین شکل‌ها و بیان کردن احساسات درونی‌اش با خودمانی‌ترین نوع ممکن، همان‌گونه که از نام نمایش نیز مشخص است، به‌دنبال تصویر کردن هر آن چیزی است که زندگی‌اش می‌کند.

bktop