icon2
اتصال اینترنت خود را بررسی کنید.

«آسمان‌ها»؛ نگاهی به نمایش فرشید ملکی در گالری هور

نویسنده : پگاه رجامند

زمان خواندن : 6 دقیقه

«آسمان‌ها» عنوان نمایش اخیر فرشید ملکی بود که از تاریخ ۲۰ خرداد تا ۱۳ تیر ۱۴۰۱ در گالری هور برگزار شد. نقاشی‌های ارائه‌شده در این نمایش، که متعلق به سال‌های ۱۳۹۹ و ۱۴۰۰ هستند، هم‌چون آثار پیشین ملکی در ویژگی‌هایی چون روانی خطوط و سطوح مشترک‌اند. خط‌خطی‌های مشوش و پاره‌پاره که در خطوط کناره‌نما و داخل سطوح به چشم می‌خورند، بار اکسپرسیونیستی‌ای به آثار می‌دهند و حسی از دلهره و تشویش را با خود به‌همراه دارند. این خصوصیات می‌توانند به‌قصد القای نوعی تحرک و جنب‌وجوش در پرسوناژها نیز به‌کار رفته باشند. به‌علاوه حالات انسان‌ها و حیوانات، که گاه از وجوه مختلف به نمایش درآمده‌ و گاه مانند سایه‌ای پشت به مخاطب نقش بسته‌اند، جنبه‌های عاطفی همراه با روایت در آثار را نمایان می‌کنند.

فرشید ملکی | بدون عنوان | 1400 | ترکیب مواد روی کاغذ | 70 × 100 سانتی‌متر

فرشید ملکی را با شیوه‌ی بیان همیشگی‌اش در خلق تصاویر، می‌توانیم نقاشی بدانیم که روایت‌گر فاصله‌هاست. همانند کارهای قبلی او، انسان‌ها در آثار اخیرش نیز حین ارتباط با یکدیگر، تنها و بافاصله نشان داده شده‌اند و اگرچه از نظر ارتباطات تصویری اشتراکات زیادی دارند، اما در موقعیت‌های متنوع، سرگشته و حیران می‌نمایند. برخی از آدم‌ها از بالای کادر وارد تصویر شده‌اند و تعدادی در کنج به خورشید یا ماه می‌نگرند. این ویژگی‌های آدم‌های ملکی، مخاطب را به بیرون کادر متوجه می‌سازند و جهانی را شکل می‌دهند که در آن همه‌چیز در عدم‌قطعیت است. تعلیق حاکم بر این جهان، بیننده را با روایات این انسان‌ها و چه‌گونگیِ بودن آن‌ها نیز همراه می‌کند.

پرسوناژها در آثار اخیر ملکی در بسترهای آبی آثار، توخالی یا سفید به نظر می‌رسند و دارای دوبعد معنایی مشترک‌اند؛ آن‌ها اغلب زنان یا مردان تنهایی هستند که حالات مختلفی به خود گرفته‌اند؛ نشسته، ایستاده یا درخودفرورفته. می‌توانیم این‌گونه استنباط کنیم که فرشید ملکی برای توصیف شخصیت‌های آثارش، آن‌ها را به خصوصیات روانی اندک‌شان فروکاسته است. این ویژگی‌ها در آثار به‌همراه اعوجاج‌ها و از ریخت انداختن سوژه‌های اصلی، از آن‌ها انسان‌واره یا حیوان‌واره‌هایی ساخته است که علاوه‌بر حفظ فاصله با یکدیگر، در دوری و نزدیکی با نقاش و بیننده نیز متفاوت‌اند. هم‌چنین روایت‌گری آثار در کادرهای افقی دوچندان می‌شود و این مسئله علاوه‌بر القای آرامش در تصاویر، سمت‌وسوی ورود و خروج و محدوده‌ی دید بیننده را حتی در انتخاب تماشای آثار در گالری مدیریت می‌کند.

آن‌چه که در این آثار به آسمان تعبیر می‌شود را نمی‌توانیم در قرارگیری منطقی خط افق یا نمایش زاویه‌ی دید مشخص جست‌وجو کنیم، بلکه آسمان‌ درواقع پس‌زمینه‌ی آبی‌فام اثر است که در تمام نقاشی‌های ملکی بازتولید شده و با عناصر گوناگون دیگر در ارتباط است. تکرار آبی فراگیر آسمان‌ها و تک‌رنگ بودن آن‌ها، تمام اجزای ریز و درشت این آثار را در برمی‌گیرد و تفاوت میان عناصر تصویر، که در شمایل و رنگ از یکدیگر متمایز هستند، را نمایان می‌کند. اما این تکرار نه‌تنها در رنگ، که در ترکیب‌بندی آثار نیز به چشم می‌خورد.

فرشید ملکی | بدون عنوان | 1399 | ترکیب مواد روی کاغذ | 70 × 100 سانتی‌متر

به‌واسطه‌ی تکرارِ تناژِ رنگ آبی، می‌توانیم آن را به آبی بودن آسمان در هرجا و هر مکان تعبیر کنیم. هم‌چنین بازگویی خصوصیات روانی انسان‌های ملکی در کادرهای متعدد و ترکیب یکنواخت آن‌ها، که حین بودن در کنار یکدیگر تک‌و‌تنها در گوشه‌ای سرگردان‌اند، را نیز به کیفیت روابط انسانی در جوامع امروزی مربوط بدانیم. از طرفی در نگاهی دقیق‌تر می‌توانیم تنوع ایجادشده را در خطوطی با رنگ‌های سیاه، که در لایه‌های آخر به تعدادی از نقاشی‌ها اضافه شده‌اند، جست‌وجو کنیم. گویی نقاش روایتی را در دل این آثار شکل داده است؛ حیوان‌واره‌ای با شمایل سگ یا شغال در لحظات اتمام نقاشی، مثل خاطراتی که ناگهان به یادمان می‌آید و اوقات‌مان را تلخ می‌کند، سروکله‌اش پیدا شده و همه‌چیز را پوشانده است. بدین‌ترتیب هنرمند مانند حضور غیرمنتظره‌ی گرگی در لحظات پایانی یک رویا یا کابوس، که حس ترس را در ما به کمال می‌رساند، در آخرین لایه‌های تصویر به کادر هجوم آورده و در جهت تکمیل روایتی که با قدرت در ذهن وی نقش بسته است، ترس از حمله‌ور شدن حیوان‌واره را نیز به بیننده منتقل می‌کند.

اما آن‌چه که از سال‌ ۱۳۷۴ تاکنون در آثار فرشید ملکی باقی مانده، همان خصوصیات بصری و شخصی است که در مجموعه‌ی «آسمان‌ها» هم حضور دارد. فرآیند خلق تصویر در این آثار با اولویت دادن به خط صورت پذیرفته است؛ خطوطی که به‌شکل غریزی، آزادانه با ذهن و دست هنرمند همراه‌اند و روان بودن کارماده‌هایی چون ماژیک و راپید هم نقاش را در نمایش موقعیت روحی پرسوناژها یاری رسانیده است. این آثار اگرچه در نگاه اول سهل‌الوصول جلوه می‌کنند، اما در روندی آگاهانه با حذف منطق حاکم بر جهان کنونی و دیدن دنیا از دریچه‌ی کودکانه، بیش از هر ارجاع بیرونی دیگری به زمزمه‌های درونی هنرمند وابسته‌اند. 

فرشید ملکی | بدون عنوان | 1399 | ترکیب مواد روی کاغذ | 70 × 100 سانتی‌متر

حالات روانی خطوط و سطوح در نقاشی‌های فرشید ملکی و تأثیرات نقاشی کودکانه بر آثارش را از زبان خودش بهتر می‌توانیم درک کنیم؛ 
وی می‌گوید: «من چندین‌سال پیش وقتی دخترم حنا کار می‌کرد، حواسم به او و کارهایش بود. کارهایش خیلی خوب بود و وقتی دیدم چه‌قدر راحت و بدون دغدغه کار می‌کند، از او متأثر شدم. ترسی از این‌که کارش بد شود نداشت. نقاشی می‌کرد به‌صرف نقاشی کردن و به‌صرف لذت بردن و همیشه کارش خوب بود. بعد یک‌روز سعی کردم خودم این کار را بکنم و دیدم چه کار مشکلی است. من احساس مسئولیتی را که قبلاً داشتم و فکر می‌کردم کارم باید هویت شرقی داشته باشد و یا این‌که کارم باید دارای ساختار باشد و چیزهای دست‌وپاگیر دیگری که دست‌وبال ما را می‌بندد، کنار گذاشتم. فکر کردم برای این‌که کارم خالص‌تر باشد، باید آن آدم فضولی را که هنگام کار کردن پشت سر ما ایستاده و به ما گوش‌زد می‌کند که این کار را بکن یا نکن را از پشت سر خود حذف کنم و از آن به‌بعد کارهایم شخصی‌تر شده است.» (1)

بدین‌ترتیب شاید بی‌راه نباشد که رفتار فرشید ملکی را در خلق تصاویر از جهات خلوص فرم، رنگ و خط، به هنرمندان خودآموخته‌ای مشابه بدانیم که اصول و قواعد آکادمیک بر آثارشان حاکم نیست؛ هنرمندانی که آثارشان را به‌دور از نگاه بازار هنر خلق می‌کنند و هنر را برای آن‌که به تماشا، فروش یا نقد و بررسی گذاشته شود، نمی‌آفرینند و اصلاً درگیر سلیقه و ذائقه‌ی جریان اصلی تولید اثر هنری نیستند. گرچه باید اشاره کرد که تشابهات بصری آثار ملکی با این‌دسته از هنرمندان، در مسیر خلق تصویر تفاوت‌های بسیاری دارد و آگاهانه بودن روند فکری ملکی در کنار گذاشتن اصول دست‌و‌پاگیر به‌زعم خودش، به قصد رسیدن به خلوص تصویر بوده است. گویی آن‌جا که هنرمند انسان‌واره‌هایش را در تعلیق بین زمین‌های چهارخانه و سطح آبی‌رنگ قرار می‌دهد، همواره در تلاش است تا با تصویر کردن وضعیت‌های روانی و حالات مختلف چهره‌ها و اندام‌ها، تعلقات ذهنی خود را آگاهانه با ناخودآگاهش همراه کند.

 


 

پانوشت:
1. «واقعیت این‌گونه است شاید»....، گفتگو با فرشید ملکی، حرفه: نقاش، ۱۳۸۰. 

bktop