نمایش احمد مرشدلو: از نقشونگار کاشیهای کاخ گلستان تا حیاتِ برهنهی بدنهایی منفعل
07 تير 1401در روزهای سیام اردیبهشت تا شانزدهم خردادماه ۱۴۰۱ پروژههای نواحی واقع در خیابان فرشته، میزبان آثار احمد مرشدلو در قالب نمایشی با عنوان «گلستان» بود.
قبل از ورود به فضای داخلیِ نمایشگاه، در قاب شیشهای ورودیِ گالری تصویر بزرگی از سر بریدهی یک گوسفند در یک پسزمینهی سادهی سبزرنگ به چشم میخورد، بهطوریکه امکان ندارد دیدن آن را انکار یا بهسادگی از آن گذر کرد؛ چشم و دهانی نیمهباز و بافتی رنگی که به واقعگرایی آنچه در مقابل نگاه مخاطب قرار دارد، میافزاید. سر بریدهای که بیشتر از آنکه خوفناک باشد، بهواسطهی قاب گرفته شدن و اندازه و موقعیت، به شیئی شکیل بدل شده است. در که باز میشود، درست پشت تابلوی سرِ بریده، پاهای کنار هم چیدهی گوسفندی به دیواری کمرنگ تکیه داده و بر قابی بزرگ نقش بسته است. روی دیوار سمت چپ ورودی، مخاطب با انسانهای مرشدلو روبهرو میشود؛ انسانهایی بههمشبیه و درعینحال از هم منفکشده. بدنهایی برهنه که از دید بیانیهی نمایش «جز حیاتِ برهنه چیزی از آنها باقی نمانده است و چهرههایی زنده اما بیجان که بدنشان از هیچ نیرویی فرمان نمیگیرند.»
احمد مرشدلو (متولد ۱۳۵۲ـ مشهد) یکی از نقاشان معاصر ایرانی است که بهواسطهی طراحیهای پرتکرارش از بدنِ انسانها بهعنوان یک طراح واقعگرا شناخته میشود. دغدغههای اجتماعی و بیان آنها در بافت آثار، بخش عمدهای از شناختی است که مخاطبان هنرهای تجسمی تابهامروز از کارهای این هنرمند داشتهاند. او در سال ۱۳۶۹ وارد هنرستان هنرهای تجسمی شد و پس از گذراندن سالهایی که به گفتهی هنرمند، دورهی سردرگمیاش بودند، تحصیل در رشتهی نقاشی را آغاز کرد و دوران کارشناسی و کارشناسیارشد نقاشی را در دانشگاه آزاد اسلامی گذراند. نخستین نمایش انفرادی او در سال ۱۳۸۰ در گالری طراحان آزاد برگزار شد. رویدادی که نگاه تازهای را در طراحی به عرصهی هنرهای تجسمی ایران وارد کرد. مرشدلو تابهامروز کموبیش در دایرهی همین نگاه حرکت کرده است؛ به تصویر کشیدن چهرههای مردم جامعه با در دسترسترین ابزارِ ممکن. سوژه و وسیلهی تولیدِ آن در آثار مرشدلو در یکجهت حرکت میکنند؛ خلق پرترههایی از چهره یا افراد جامعه با خودکار.
او در مورد استفاده از این ابزارِ پرتکرار در کارهایش توضیح داده است:
«برای بیان استمرار سیاهی این لحظههای تلخ، خودکار را بهترین ابزار یافتم. ابزاری که بهخاطر نوک ظریفش زمان خلق آثارم را چندینبرابر میکند. علاوهبر اینکه آشنا بودنش با چشم مخاطب صدایم را با صمیمیت بیشتری به گوششان میرساند و درواقع حصاری شکستم که عموماً هنرمندان وجودش را ضروری میدانند تا خودشان را روشنفکر بدانند و مخاطبین را عوام...»
آدمهای آثار مرشدلو پرتکرار و درهمتنیدهاند. در جایی مثل کادرِ یک تصویر عکاسی، از سر و دست و نیمتنه برش خوردهاند و جایی فقط پاهای آویزان آنها در بالای قاب نمایانند. چشمهایی که گاهی زل میزنند، گاهی از رودررو شدن با نگاهِ مخاطب میگریزند و در میانِ انبوهِ تنها گم میشوند. آنچه در چند قاب کنار هم آویختهشده روی بزرگترین دیوار گالری دیده میشود، تنهای عریان مردهاست؛ بدنهایی که گویی برای مخاطبی که روبهرویشان میایستد خلق نشدهاند و در بازیِ نگاه و مراودات بین خودشان، سر به اطراف چرخانده و حتی به بیننده پشت کردهاند. در تعدادی از کارها سوژهها با نگاههایی به عریانیِ تنهای صاحبانشان، بهواسطهی نقشونگار کاشیهایی در پسزمینه از جمعیت جدا شدهاند.
به نظر میرسد انتخاب عنوانِ «گلستان» برای نمایش این آثار، به طرحیهایی برمیگردد که مرشدلو از کاشیهای کاخ گلستان وام گرفته است. نشانهای که شاهد حضور آن در آثار قدیمیتری از هنرمند نیز هستیم. طرح کاشیهایی که بیش از آنکه یادآور تاریخِ گذشتهها باشند، برای مخاطبان امروزشان به عنصری بدل شدهاند که به سلفیهایشان در کاخ گلستان رنگولعاب میدهد. در «گلستان»ِ مرشدلو، کاشیهای رنگین و آینههای درخشان بازنمایی شدهاند تا بدنهای برهنهی مردمان و سر و دست بریدهی گوسفندان خالی از پسزمینه نمانند؛ چالشی که مخاطب با نگاه دوباره به نقاشیها با آن مواجه میشود و ماهیتی چندگانه دارد. همنشینیِ پرسشبرانگیزِ تنهای آدمیان با مبلی خالی که گربهای جلوی آن به مخاطب زل زده است، در کنار سر و دست قطعشدهی گوسفندان. گویی همهی آنها یک عنصر مشترک ماهوی دارند: انفعال؛ چهرههای زنده اما بیجانی که مانندِ اشیا، بیهویت و منفعل هستند. ارادهای که سلب شده و راه را برای سایه گستردنِ هرچه بیشترِ خشونت در جامعهای خشونتزده باز گذاشته است.
سر بریدهی گوسفند در پسزمینهی ملایمِ سبزرنگ در همان نگاهِ اول مواجهه با نمایش، برای من یادآورِ «بدنِ تکهتکهشده»ای (the Body in Pieces) است که لیندا ناکلین (Linda Nochlin) در کتابش، آن را «قطعه بهمثابه استعارهای از مدرنیته» (the fragments as a metaphor of modernity) میداند. جایی که ناکلین قطعهقطعهسازی، مثله کردن و تخریب را استعارههای بنیانیِ بیان بصری به شمار میآورد. در این کتاب ناکلین میگوید: «بازنماییهای کموبیش سرد ـاما اندوهبارِـ [تئودور] ژریکو (Théodore Géricault) از ضدقهرمانان ناپلئونی که بدن آنها به معنای دقیق کلمه قطعهقطعه شده است، این مسئله را به ما یادآور میشوند که در تاریخ بازنمایی مدرن دورههایی وجود دارد که طی آنها بدنِ قطععضوشدهی انسان در چشمِ بیننده نه صرفاً بهعنوان یک استعاره، بلکه در مقام واقعیتی تاریخی جلوهگر میشود.» و در ادامه اشاره میکند که: «ژریکو با گستردن سرهای قطعشده در چشمانداز پرسپکتیوی از سطحی افقی، آنها را تابع قلمروی اشیا میکند و عملکردِ سابق آنها در مقام بااهمیتترین بخش بدن انسان را در برابر موقعیت کنونی آنها بهعنوان پارههای بیجان و هولناکی که مانند گوشت روی پیشخوان قصابی یا نمونههای روی میز تشریح که بر سطح رومیزی پخش شدهاند قرار میدهد.»
در کنارِ هم قرار گرفتنِ همهی تصاویرِ آویخته به دیوارهای گالری نواحی در این نمایش، میتواند تداعیگرِ تشابه بین این اشیا و موجودات با وضعیتِ انسان باشد. تماشای بیواسطهی آثار مرشدلو پس از آخرین نمایش انفرادیاش در سال ۱۳۹۷ با عنوانِ «بینام» در گالری طراحان آزاد، فرصتی بود برای مرور دوبارهی نگاه و آثار این هنرمند معاصر در طول دوران فعالیتش در عرصهی هنر. آثار احمد مرشدلو پیش از این نیز در نمایشهای گروهی متعددی در ایران و جهان ارائه شدهاند که از میان آنها میتوان به شرکت در پنجاهوششمین دورهی بیینال ونیز در ایتالیا و حراجی بونامز آنلاین (Bonhams) در سال ۱۴۰۰ اشاره کرد.
منابع:
- www.honarmrooz.com
- ارجاع درونمتنی به کتاب «بدن تکهتکه شده: قطعه بهمثابه استعارهای از مدرنیته»/ لیندا ناکلین/ انتشارات حرفه هنرمند
تصویر کاور و اسلایدر:
- www.navahi.com