نگاهی به نمایش «سراپا چشم» آیلار دستگیری
16 اسفند 1400آیلار دستگیری در دومین همکاری خود با گالری اُ مجموعهای جدید از نقاشیهای اخیرش با عنوان «سراپا چشم» را به نمایش گذاشت. این نمایش از 12 تا 23 آذر در طبقهی دوم گالری در جریان بود و نسبت به مجموعههای پیشین دستگیری، برخورد متفاوتتری از مسیر هنری او را نشان میداد. همچنین متنی از تارا فاتحی ایرانی به این مجموعه ضمیمه شده بود. آیلار متولد سال 1367 در تهران و فارغالتحصیل هنرستان هنرهای زیبای تهران و کارشناسی مجسمهسازی از دانشگاه هنر تهران است.

آیلار دستگیری | یادبودی برای عصر سنگ-حرکت | 1400 | رنگ روغن روی بوم | 73 × 53 سانتیمتر
در این مجموعه هم میتوان درگیری اصلی آیلار را استفاده از فرم و رنگ در جهت بازنمایی جلوهای شخصی از حضور در طبیعت دانست که در آن، بازنمایی در نهایت تسلیم مادیت نقاشی میشود. مانند کارهای پیشین او، در این مجموعه نیز همچنان مسئلهی حضور و همنشینی انسان با طبیعت آشکار است که این امر با توجه به محدودیتهایی که در روابط انسانی در دوران اخیر رخ داده، معنایی جدید پیدا میکند. البته این حضور داشتن از جهتی دیگر شامل جایگاه خود مخاطب در مقابل نقاشیها نیز میشود. شکل دادن به تصویر از طریق ایجاد توهم فضایی و لایههای رنگی این حضور را پررنگتر کرده است. رنگ سیاه در تمام کارهای مجموعه بهعنوان پسزمینهی اصلی تکرار شده و رنگها بهترتیب از دورترین نقطهی داخل تصویر، یعنی تاریکی، بهسمت بیننده در حرکت هستند و بهصورت لایهلایه کار شدهاند. با وجود اینکه نقاشیها بهعنوان پنجرهای رو به منظره عمل میکنند، تیرگی موجود در پسزمینهی آنها و تابانده شدن حالتی از نور موضعی، به عناصر تصویری داخل کادر حالتی تئاترگونه داده است.
البته این تئاتری بودن بهواسطهی متن نمایش نیز، که بهحالت نمایشنامهواری نوشته شده است، تشدید میشود:
«من دارم رنگها رو میذارم... سفید و زرد خیلی مهمه، نور. (نوری صحنه را روشن میکند. لتههای بزرگ یکییکی به داخل هول داده میشوند. آسمان، کوه، چمن، سنگ، آدم، ابر). صدا: آسمون، آسمون که خشک شد ابرها، ابرها که خشک شد کوه، کوه که خشک شد تختهسنگ بزرگ، صدای ریختن سنگها...)»
این خطوط را میتوان در واقع نقشه و برنامهی آیلار برای تولید نقاشیهایش هم دانست. مسئله این است که چگونه میتوان فضا را استخوانبندی کرد که عمقنمایی موجود در آن دقیقاً از ساختار چشم در درک یک فضای واقعی تبعیت نماید، و چگونه برای مخاطب توهمی به وجود آورد تا او خود را داخل کار حس کند. بزرگتر شدن اندازهی نقاشیها بهنسبت کارهای پیشین او نیز این تجربهی حضور را تشدید میکند؛ هرچند که حالت ماکتوار طبیعت و نور تئاتری تابیدهشده بر آن، مخاطب را بیشتر از آنکه به داخل منظره ببرد، انگار که وارد سالن نمایش میکند.
نمایشی از صمیمیت و معاشرتهای روزمره و خوشگذرانیهای خودمانی در دامان طبیعت که ابرهای آسمانش کادر را میشکنند و بهسمت مخاطب هجوم میآورند. این ابرها، دیگر عنصر تکرارشونده در تمام مجموعه هستند که نور صحنه بهشکل تاشقلمهایی از زرد کادمیوم، به آنها جسمیت داده است. همهچیز انگار گذراست، فیگورها پویایی دارند، آب در جریان است، ابرها شاید در هم ادغام شوند و شاید هم حتی در یک لحظه نور قطع شود و تاریکی همهجا را فرا گیرد. رنگ سیاه احتمالاً اشارهای هم به قاب سیاه مانیتور یا صفحهی موبایل دارد.
«تاریکی همان پشت است و اگر قدمی پس برویم یا لحظهای چشم برداریم یا ثانیهای دکمهی گوشی موبایل را بزنیم، تاریکی همهی ذهن را میگیرد. سیاه، خلأ، سایه، دیوار، تاریکی. دکمه را دوباره میزنم، نور.»

آیلار دستگیری | آبنیک در بعد از ظهر چهارشنبه بارانی بود | 1400 | رنگ روغن روی بوم | 125 × 138 سانتیمتر

آیلار دستگیری | حباب انتظار روبهروی آزادکوه | 1400 | رنگ روغن روی بوم | 130 × 64 سانتیمتر
نوشته های تارا فاتحی با نوعی شاعرانگی، به درک بهتر ما از این طراحی صحنه بسیار کمک میکند. شاعرانگی را البته میتوان در خود نقاشیها نیز مشاهده کرد. در پردهای عمودی، بدنهایی با لباسهای تماماً روشن میبینیم که بیاعتنا به باران شدید و مصنوع اطرافشان، در دشتی، پای کوه نشستهاند و در حال معاشرت با هم یا تماشای آسمان بالای سرشان هستند. یا در پردهای دیگر تک درختی را در مقابل کوهی متشکل از سطوح رنگی متعدد و روشن میبینیم که توسط بدن/سنگهایی احاطه شده و دامنهی نور، فقط قسمتی از کادر را روشن کرده که در آن آسمان تصویر شده است.
در آخر ویدیویی را بر دیوار گالری میبینیم که در واقع نقاشی دیجیتالی است با بخشهایی متحرکشده بههمراه یک کانال صوتی. از پسِ سیاهی و آسمان و کوه منفرد جلویِ آن و دشتی که از پای کوه آغاز میشود، بدن انسانهایی را میبینیم که اطراف تک درختی کمپ کردهاند و در سکوت در حال تماشای آتش هستند. تنها صدای سوختن چوب در آتش میآید. این آتش و انعکاس آن بر درخت پشتیاش، تنها عناصر متحرک این تصویر هستند. شاید در نگاه نخست گرمای دوستی و صمیمیتی را مشاهده کنیم که دور آتشی حلقه زده است؛ اما نام اثر یعنی «ارتباط چشمی تا وقتی که کاملاً سوختهشده» شاید ما را متوجه جنبههای دیگری از این سوختن، یعنی آتشسوزی و نابودی نیز بکند.
اینجا نیز درست مانند زمانی که نور گوشیمان را خاموش میکنیم، همهچیز احتمالاً در یک لحظه نیستونابود شود.