icon2
اتصال اینترنت خود را بررسی کنید.

روایتی از زیبایی‌شناسی کانت با اتکا بر نقاشی‌های مونه

نویسنده : نسرین غفوری

زمان خواندن : ۸ دقیقه

نمونه‌های بارزی از آثار هنری رویکرد خاص و کم‌نظیر ایمانوئل کانت را مجسم می‌سازند. در این نوشته‌ی کوتاه یکی از نقاشی‌های کلود مونه با عنوان «مطالعه‌ی دریا» (Sea Study ـ 1881) را بر اساس نظریه‌ی زیبایی‌شناسی کانت مورد بررسی قرار می‌دهیم و از خلال تحلیل هنری این اثر، آرای این فیلسوف قرن‌هجدهمی آلمانی در باب «امر زیبا» (the beautiful) و «امر والا» (the sublime) نیز بیان خواهد شد.

در نقاشی مشهور مونه امواج پرخروش دریا در هنگام غروب با تکنیک امپرسیونیستی او تصویر شده و تعدد رنگ‌ها بر ترسیم یک پدیده‌ی طبیعی جذابیت بصری بخشیده است. زیبایی پدیده‌ی طبیعی در نقاشی مونه از یک تجربه‌ی گذرا به یک تجربه‌ی پایدار از زیبایی بدل گشته است. رنگ‌ها به‌نحوی درهم‌‎آمیخته‌اند که علاوه‌بر اشاره به واقعیت خروشِ امواج، به خصوصیتِ ویژه‌ی رفت‌و‎برگشتِ موج بر دریا نیز ارجاع می‌دهند: عظمتِ تثبیت‌ناپذیر و در سیلانِ زیبایی، در دل اثر مونه آشکار می‌شود؛ چون رنگ‌ها با ضرباتی بر بوم نقش شده‌اند که جذبه‌ی پویایی امواج را منتقل کنند. کانت با ارجاع به زیبایی طبیعت از نوعی «ساختار» برای زیبایی صحبت می‌کند که فارغ از زمان و مکان، برای تمامی افرادی که در برابر اُبژه‌های طبیعی قرار می‌گیرند، قابل شهود است. همه می‌توانند زیبایی بصریِ خروشِ امواج در دل دریا را ادراک کنند و گاه از این‌که چه‌طور این اتفاق در جریان است، به حیرت بیفتند. همین امر برای کانت به معنای یک ویژگی ساختاری در درک زیباییِ اُبژه‌های طبیعی است. به‌زعمِ او صورتِ محضِ زیبایی به شکل درک و دریافتِ هماهنگی و هارمونی بروز می‌کند.

 

Claude Monet | Sea Study | 1881 | «wikiart.org»

نقاشی مونه از دو جهت این حکم کانت را فهم‌پذیر می‌سازد: اولاً از آن جهت که زیبایی یک پدیده‌ی طبیعی را بازنمایی می‌کند، و دیگر از این جهت که حیرت برابر «امر والا» را در انسان رقم می‌زند. مونه توانسته است یک پدیده‌ی طبیعی را با تکنیک‌های هنری تجسم بخشد. او از یک پدیده‌ی طبیعی عکس نگرفته، بلکه آن را بر بوم نقاشی به‌نحوی خلق کرده است. او با استفاده‌ از رنگ‌های غروب خورشید بر سطح امواج، زیبایی‌ای که ممکن است یک لحظه به دیده بیاید را چنان ثبت کرده است که پایداری آن را حفظ کند. کانت از همین جهت متوجه آثارِ هنری می‌شود: اثر هنری به پدیدارهایی در طبیعت ارجاع می‌دهد و آن‌ها را به‌نوعی بازتولید می‌کند که حیرت و احترام انسان را برمی‌انگیزند.

 

کانت خود مثالی می‌آورد در مورد تجربه‌ی «امر والا» که در میانه‌ی یک محاسبه‌ی ریاضیاتی پدیدار می‌شود. وقتی در اوج محاسبه‌ی عقلانی در مورد نسبت ستاره‌ها و اجرام سماوی، برابر آسمان پرستاره‌ی فراز سرمان دچار نوعی تحیر و جذبه می‌شویم، در واقع چیزی فراتر از درک عقلانی و علمی از این پدیده‌ها برای ما حاصل می‌شود: زیباییِ یک امر والا. عقل بازمی‌ماند، حیرت می‌کند و این صرفاً تجربه‌ی آن زیبایی است که ما را به نگریستن به امر والا جذب می‌کند. ما از تفکر در بابِ آن‌چه به‌عنوان یک کل، خارج از دسترس تفکر است، باز‌می‌مانیم و با تخیل خود به‌سمت آن اوج می‌گیریم و آن را تجسم می‌کنیم.

 

تجربه‌ای که هنرمند را به ترسیمِ پدیدار طبیعی سوق می‌دهد، چیزی است که کانت آن را «تجربه‌ی فعالِ زیبایی» می‌داند. گاه همگان مقابل عظمت و شکوه این پدیده‌های طبیعی به حیرت و شوق می‌آیند، اما هنرمند این لذت را در یک اثر هنری به ثبت می‌رساند. هنرمند به بازنمایی خلاقانه‌ی تجربه‌ی خود از زیبایی پدیده‌ی طبیعی می‌پردازد. او تنها کسی است که تجربه‌ی حیرت و شوق خود را، که به تخیل او پروبال داده است، به یک اُبژه‌ی ثانوی تبدیل می‌کند که روایت او از زیبایی و شوق برابر آن است. مثال دیگری که کانت درمورد تجربه‌ی امر والا به‌نحو پویا بیان می‌کند، وقتی است که طوفانی در دریا برپاست و ما می‌توانیم به مشاهده‌ی آن بنشینیم. در این حالت فرد، در عین درکِ ضعف تجربی خود در برابر این واقعه‌ی سهمگین طبیعت، به ارزش خود به‌عنوان موجودی اخلاقی (واجد اراده و آزادی) پی‌ می‌برد. او درک می‌کند که برابر قدرت بلعنده‌ی این طوفان هیچ است؛ اما به‌عنوان موجودی آزاد و دارای اراده، می‌تواند قدرت آن طوفان را پشت سد محدود کند، از آن برای تولید انرژی سود جوید، یا حتی آن را به‌مثابه یک اثر هنری بازتولید کند. همین کنشِ فعالانه است که از منظر کانت کار هنری را ارزشی بی‌همتا می‌بخشد؛ کاری که محصول خود را با خلاقیت محض خلق می‌کند، جلوه‌هایی از این پدیده را برجسته می‌سازد و شکوه آن را ثبت می‌کند. این اثر هنری است که «تجربه‌ی امر والا» را در خود بازتولید می‌کند و هم‌زمان که بیننده را دچار شور و جذبه‌ای ورای تصور می‌سازد، احساس تحسین و احترام او را نیز برمی‌انگیزد. بنابراین به‌زعم کانت، هنر، خلاف نظر افلاطون، کاملاً تأثیری تربیتی و فرهنگ‌ساز دارد.

 

Claude Monet | The Water Lily Pond | 1899 | «claude-monet.com»

یکی دیگر از مهم‌ترین آثار مونه، یعنی «برکه‌ی نیلوفر آبی» (Water Lilly Pond ـ 1899) نیز همین مبحث را برجسته‌تر می‌سازد. اثر بی‌نهایت زیباست و مشخصاً به زیباترین پدیده‌ی طبیعی در دل رنگ‌آمیزی باشکوه طبیعی‌اش می‌پردازد. این زیبایی چیزی است که فارغ از این‌که این گل‌ها چیستند و این‌که آیا واقعاً در جایی به همین صورت به چشم آمده‌اند یا خیر، به ظهور می‌رسد. به نظر کانت همین ویژگیِ کلی و عام زیبایی که از ذوق سوبژکتیو (فردی) مستقل است، بنیادِ «عینیتِ» (objectivity) زیبایی را فراهم می‌آورد. مهم‌تر از این نیز وجهِ آفرینش این زیبایی توسط یک انسان است؛ کنشی که زیبایی را خلق می‌کند، به‌نحوی به کنشی آزادانه در تخیل و عمل پیوند خورده است که از منظر کانت تجسم‌بخشِ «ایده‌آل‌های اخلاقی» (Noral Ideals) است. به نظر او عملِ خلاقانه‌ی تخیل، تعالی تجربه‌ی یک پدیده‌ی زیبا را ممکن ساخته است. کار هنری کنشی ارتباطی است که به‌سمت زیبایی فرامی‌خواند. زیبایی نه به‌مثابه‌ تجربه‌ی منفرد یک نفر از امر زیبا، بلکه به‌منزله‌ی پدیدار گشتنِ امر زیبا در قالبی زیبا‌شناختی تحقق یافته است. به نظر کانت هنر قالبی اعلا برای ثبت این کنشِ ارتباطی است؛ زیرا همین که تعالی‌ای در تجربه‌ی امر زیبا را ممکن می‌سازد، استعلای کلی و همه‌شمول را به یاد می‌آورد و به سمتِ ایده‌آل‌های اخلاق راهبر می‌شود: درک خودآئینی (autonomy) و آزادی افراد انسانی با تجربه‌ی زیبایی از رهگذرِ هنر دست‌یافتنی‌تر می‌شود.

 

هر کسی می‌تواند زیبایی را آن‌چنان که در این دو نقاشی مونه تصویر شده است، دریابد. همین امر کافی است تا کلیت و عینیتی که مدنظرِ کانت است، درک شود. به نظر کانت، درک زیبایی با حکم به زیبایی یک اثر و فرمِ هنری متفاوت است؛ هر دو اما وجهی تعالی‌بخش دارند. برای بررسی و نقد هنری لازم است تمایزی میانِ احکام سوبژکتیو (منظر زیبایی‌شناختی) و احکام اُبژکیتو (منظر غایت‌شناختی) گذاشته شود، اما این تمایز نقطه‌ی پیوندی نیز دارد و آن پیوند خوردنِ زیبایی‌ِ انسانی به غائیت اخلاقی است. پس می‌توان درک کرد که پژوهش و بررسی آثارِ هنری، یا بررسی احکام هنری در بابِ صورت و فرمِ بیانِ هنری، خود از ارزشی والا برخوردار است.

با این‌حال واضح است که در بدو نظر، کنشِ خلقِ هنری از ارزشی والاتر برخوردار است؛ چون هنرمند در مقام یک انسان از تواناییِ خلاق خود برای بیانِ زیبایی استفاده کرده و خود را به‌عنوان راوی زیبایی در کنش خود به اثبات رسانده است. بیان هنری از تجربه‌ی زیبایی به‌واسطه‌ی ساختار تخیلِ خلاق، بیانی نمادین است. از منظر کانت پرواز آزادانه‌ی تخیل مهم‌ترین وجه تولید اثر هنری است و یک جایگاه روشنفکرانه به هنر می‌بخشد که در غیاب آن هنر، فعالیتی بی‌روح به حساب خواهد آمد.

کانت در بررسی ساختاری خود در بابِ تجربه‌ی زیبایی، حکم به زیبایی، بازتولید زیباییِ درک‌شده از اُبژه‌های طبیعت و کنشِ آزادانه و خلاقانه‌ی آفرینش زیبایی و امر والا در اثر هنری، جزئیات پایان‌ناپذیری را وارد می‌سازد که محل بحث کنونی نیست. باوجوداین از منظرِ نظرورزی او می‌توان به بازشناسی ارزش و والایی آثار هنری، نقد آثار هنری، نقد فرم و شیوه‌ی بازنمایی زیبایی در این آثار و تحلیل کارکرد اخلاقی هنر پرداخت. قطعاً داستان آثار مونه از آن جهت که بازنمایی ویژه‌ی نظریه‌ی زیبا‌شناسی کانت است، پایان نمی‌گیرد. ولی می‌توان این داستان را از منظری فلسفی، بر اساسِ مکتبی تاریخی در فلسفه‌ی هنر، مورد بررسی بیشتر قرار داد و این یکی از وجوه جذابیتِ این اثر هنری است که آن را موضوعِ تحلیل‌های متنوع و بی‌شماری قرار می‌دهد.

bktop