به یاد مارگارت کین؛ خالق چشمهای درشت
12 تير 1401مارگارت کین (Margaret Keane) هفتهی گذشته درگذشت، در ۹۴ سالگی. روزنامهها و خبرگزاریها تیتر زدند که خالق چشمهای بزرگ از دنیا رفته است؛ ولی گمانم بیانصافی است اگر داستان او را تا این اندازه مختصر روایت کنیم. کین سالهای بسیار زنی نامرئی بود، زنی که در سایهی همسرش نقاب یک مبتدی را بر چهره داشت و اعتبار آنچه به تصویر میکشید را تقدیم والتر میکرد. اولین یادداشتی که دربارهی او نوشته شد به همیناندازه صریح و بیرحم است. مجموعهای از چشمهای درشت تقدیم همسر عزیزم. اما چهقدر میتوان به این واقعیت خوشگمان بود؟
نیویورک تایمز تا آنجایی پیش رفت که مارگارت را شریک جرم والتر خواند. کین دودهه ساکت مانده بود. او در مصاحبهها مینشست و به نشانهی تأیید همسرش سر تکان میداد، که یعنی بله بله کار خود والتر است؛ من که به شما گفته بودم، من آدمی معنوی و منزویام و ترجیحم این است که در زیرزمین خانه کار کنم. والتر کین جایزه میبرد، با ستارهها معاشرت میکرد و چشمهای درشت زنش را با قیمتی هنگفت به خیریهها میفروخت. بچههایی با چشمهای درشت که به اندازهی یک بچهگربه معصوم و دوستداشتنی بودند، رهگذران را مجاب میکردند چند دلار بیشتر به مؤسسه کمک کنند. در ابتدا آنچه بین مارگارت و والتر برقرار بود، توافقی استراتژیک بود. آمریکای ۱۹۵۰ دورهی سختی برای یک زن نقاش به حساب میآمد، والتر هم به معنی واقعی کلمه فروشنده بود. پیشتر دلالی خانهها را میکرد، هوش اقتصادی خوبی داشت و استاد شبکه ساختن بود. شبنشینیها را پیگیرانه شرکت میکرد و بر فروش متمرکز بود.
مارگارت بعدتر اعتراف کرد که برای در خانه ماندن مناسبتر بوده، چرا که ترسو و خجالتی است. قبل از والتر با مردی زندگی میکرد که آزارگری ماهر بود و او جانش را نداشت که بار دیگر ریسک کند. والتر اولین نفری بود که هنر مارگارت را دید؛ اما همانطور که گایاتری چاکراورتی اسپیواک، منتقد هنریـادبی ادعا کرده است، فرادست نخواهد گذاشت فرودست در مقام صحبت بماند. رابطهی والتر و مارگارت خیلی زود از توافقی عملیاتی به جنگ قدرت تبدیل شد.
اسپیواک در معروفترین کتاب خود، «آیا فرودست میتواند سخن بگوید؟» مینویسد که دورهی پسااستعمار دورهای است که فرادست، یعنی صاحب قدرت، فرض بگیریم روشنفکر غربی، به حاشیه نگاه میکند، به گروههایی که کمتر قدرت دارند و سعی میکند بهجای آنها صحبت کند. در ابتدا نیت او خیر است، قرار است داستانی که در حاشیه بوده را به متن بیاورد؛ ولی واقعیت این است که بین دو گروه ـروشنفکر غربی و گروه ستمدیدهـ ناپیوستگیای ذاتی وجود دارد. بنابراین این تلاش برای صحبت از طرف فرودستها، تلاشی محکوم به شکست است و در نهایت به این ختم خواهد شد که روشنفکر غربی از تجربه و از جانب خودش به تجربهی حاشیه نگاه کند. البته که اشکالی ندارد اگر مرد سفید از زن سفید حرف بزند، ولی باید تأکید کنیم که مرد سفید نمایندهی زن سفید نیست و نخواهد بود، همانطور که نمایندهی مرد سیاه یا زن آسیایی نخواهد بود. این رویهی روبهشکست باعث خواهد شد که صدای فرودست بار دیگر خفه شود یا همانطور که اسیپواک گفته است، فرودست نتواند سخن بگوید. بهعلاوهاینکه دغدغهای که برآمده از تجربهی زیسته نیست، پوچ و توخالی جلوه خواهد کرد؛ همان اتفاقی که با والتر افتاد. سالهای آخر قبل از جدایی مارگارت منتقدها بر سر والتر ریخته بودند که از اثرت حرف بزن، چرا چشمها را درشت میکشی؟ چرا چشمها اندوهگینند؟ والتر پشت این ایده پنهان شده بود که اثر باید برای خودش حرف بزند. بسیاری مجموعهی «چشمها» را زرد و بیمایه میخواندند؛ هنری که تنها مناسب تبلیغات تلویزیونی است و بهخودیخود بیانی ندارد.
دودهه سکوت، بیستسال در سایه ماندن و لذت تصاحب آنچه که خود آفریدی را در حسرت خیال کردن، آسیبی جدی و عمیق است. مارگارت به ایالتی دیگر گریخت و طلاق گرفت، دخترش را برداشته و در سکوت رفته بود. مدتی بعد در مصاحبهای جنجالی اعتراف کرد که چشمها را او میکشیده و نه والتر؛ دعوا بالا گرفت، کار به دادگاه کشید و یکی از معروفترین پروندههای قضایی دنیای هنر از دل همین حقخواهی بیرون آمد. قاضی از مارگارت و والتر خواسته بود که هردو چشمی نقاشی کنند؛ به همان شمایلی که از خالق چشمهای معروف انتظار داریم. مارگارت در کمتر از نیمساعت تکلیف را تحویل داد و والتر درد دستش را بهانه کرد. والتر کین پرونده را باخت و تا آخرین روزی که زنده بود این باخت را نپذیرفت. مارگارت جسور شده بود و اعتراف کرد که سالها تهدید میشده و جان خود و دخترش در خطر بوده است. شوهرش همهی اعتبار را میخواست، پس باید اطمینان حاصل میکرد که مارگارت ساکت میماند. روزنامهها دل سوزاندند و چشمهای مارگارت بعدتر ماجرای فیلمی هالیوودی شد. نیویورکتایمز نوشت که سلسلهمراتب قدرت در خانوادهی آمریکایی پیچیدهتر از آن بوده است که آنها خیال میکردند. بااینهمه میتوان ادعا کرد که این ماجرا محدود به خانوادهی آمریکایی نیست؛ اگرچه که شاید نیویورکتایمز انتظار نداشت خانواده بهمثابه کوچکترین واحد استاندارد جامعهی سفیدپوست آمریکایی، با همان سازوکاری عمل کند که سلطه در کشورهای دیگر عمل میکند، اما واقعیت عریان و برنده خود را عرضه کرد.
«چشمها»ی مارگارت کین داستانی شخصی را روایت میکردند. مارگارت از کودکی با افت شنوایی دستوپنجه نرم میکرد و از همینجهت برای ارتباط با دیگری به چشمها نگاه میکرد. تابلوها دیگر زرد و بیمایه نبودند و فرودست هنر خود را پس گرفته بود. اما کیست که خیال نکند اگر ماجرا از ابتدا به شکل دیگری پیش رفته بود، هنر مارگارت حالا، در همین روزهای پس از مرگ خالقش کجا ایستاده بود؟
منابع:
- www.nytimes.com/2022/06/28/arts/margaret-keane-dead.html
- www.nytimes.com/2014/12/25/movies/big-eyes-casts-another-side-of-keane-art.html
- www.artnews.com/art-news/news/margaret-keane-big-eyes-painter-dies-1234633039
- theculturetrip.com/north-america/usa/california/articles/margaret-keane-paintings-and-the-story-of-deceit-behind-them
- medium.com/compass-rose/dro-big-eyes-margaret-keane-and-spivak-representation-9378fd20fc0
تصویر پوستر و اسلایدر:
- Painter Margaret Keane, creator of the famous Big Eye paintings of waifs originally credited to her late former husband, Walter, and the subject of Tim Burton's film, "Big Eyes", paints at her residence in Napa, Calif., on Tuesday, November 25, 2014 | Scott Strazzante/The Chronicle | www.sfchronicle.com