به بهانهی درگذشت کلاوس اولدنبرگ، خالق مجسمههای بزرگ از اشیای روزمره
29 تير 1401کلاوس اولدنبرگ همین هفته درگذشت، ۹۳ ساله بود و گالری پِیس (Pace Gallery) ادعا کرد که زمین خورده است. اولدنبرگ را با سبک پاپآرت میشناسند، بااینحال خود هنرمند بارها اصرار کرد که او را به وارهول تقلیل دادن بیانصافی است. لسآنجلستایمز در سال ۱۹۹۵ مصاحبهای با اولدنبرگ چاپ کرد که هنرمند در آن مدعی شده بود متوجه منظور مردم نمیشود وقتی پاپآرت را به او نسبت میدهند. اولدنبرگ اشیای روزمره را به مجسمههایی بزرگ بدل میکرد و شیء هنری را به فضای بیرون گالری و موزه فرامیخواند. یک دوربین شکاری که وارونه روی آسفالت خوابیده، یک توپ بدمینتون که انگار از زمین روییده و یک گیرهی لباس که گوشهی یک مرکز تجاری رها شده است. اولدنبرگ شیء هنری را تقدسزدایی میکرد. این هم در انتخاب محتوای شیء هنری و هم در انتخاب صحنهی به نمایش درآمدن آثار او پیداست. انتخاب اولدنبرگ پارکهای عمومی، ادارهها، دانشگاهها یا بهطور خلاصه مکان عمومی بود.
آنچه اولدنبرگ را در نظر ما متمایز کرده است، خواستگاه هنر اوست؛ اولدنبرگ مهاجر بود، اصالتاً سوئدی و وقتی تنها هفتسال داشت، بههمراه خانواده به شیکاگو مهاجرت کرد. مانع زبانی اولدنبرگ جوان را مجاب کرد که به جای گفتن، تصویر خلق کند. جامعهی آمریکا خلاف آنچه مدعیست، دورهای مدید با مهاجر با سردی و فاصله مواجه شد. اولدنبرگ جوان این را میفهمید و برای فرار از انزوا، دست به خلق دنیاهای دیگری میزد. مصاحبهی لسآنجلستایمز اعترافی صمیمی و البته نقدی دوستانه به جامعهی نامهربان آمریکاست؛ اولدنبرگ جوان و برادرش، فرصتی برای بیرون از خانه فهمیده شدن نداشتند. آنها برای فرار از تنهایی، دنیایی خیالی خلق میکردند که جزئیاتی ثروتمند و انبوه داشت. اشیای روزمرهی خانه، دوستان برداران جوان بودند؛ دوربین شکاری پدر، توپ بدمینتون و البته گیرهی لباسی که گوشهی رختشویخانه رها شده بود.
دیگر نکتهی درخشان مصاحبهی لسآنجلستایمز این است که هنرمند زبان باز کرد که چهقدر دلتنگ طراحی از اشیای قدیمیست. بسیاری از مجسمههای غولپیکر او، نمونههایی قدیمی از ابزاری الکترونیک هستند که در زندگی روزمره کاربرد دارند؛ بریدهی تصویر جاروبرقیای که مادر اولدنبرگ از مجلههای آمریکایی میبرید، حالا مجسمهایست که گوشهای از شهر خوابیده است. اولدنبرگ دلتنگ گذشته نبود، بلکه بر اهمیت حضور هنر در اشیای روزمره تأکید داشت.
اولین مواجههی اولدنبرگ با اشیای روزمره بهمثابه شیء هنری در بزرگسالی، برمیگردد به زمانی که هنرمند بهعنوان کارآموز خبرنگاری در ادارهی خبر شیکاگو مشفول به کار شد. در دورهای که او جوان بود، بیش از آنکه هنر بروزی خلاقانه باشد، نوشتن نماد ابتکار بود. اولدنبرگ ادبیات خوانده و شیفتهی گزارش نوشتن بود. همانجا بود که اولینبار مردی را دید که پیچومهره جمع میکرد. اولدنبرگ اعتراف کرد که آن زمان فکر میکرده مرد بیچاره فقط تنهاست؛ بعدتر ولی آنچه در سرش جرقه زد، این بود که شیء روزمره هم میتواند شیء هنری باشد و مرد تلاش میکرده است با گردآوری مهرهها، چیزی اضافهبر خود شیء روزمره به آن اضافه کند. معنای ضمنی و شخصی که منحصر به خالق آن بوده است؛ جمعآوری بهمثابه نوعی چیدمان هنری. درست همانند کودکی، درست مثل تصویر جاروبرقی مادر و گیرهی لباس رهاشده در رختشویخانه. اولدنبرگ مصاحبه را اینطور تمام کرد که من میخواستم هنرم را جایی بیرون از موزهها و گالریها به مخاطب عرضه کنم، جایی در میانهی تجربهی زیستهی روزمرهی او، همانطور که خودم تجربه کرده بودم. به نظر میرسد موفق هم بوده است.
منابع:
- www.latimes.com/archives/la-xpm-1995-07-02-ca-19310-story.html
- /www.washingtonpost.com/obituaries/2022/07/18/artist-claes-oldenburg-dead
- www.nytimes.com/2017/10/16/t-magazine/claes-oldenburg.html?fbclid=IwAR0Fn-fYih4ODEtcMbPg-jTsfpTl_Z5ZE1Sfo05Q1aarpTmwbyEkqrwQKXY
تصویر کاور و اسلایدر:
- www.hyperallergic.com