icon2
اتصال اینترنت خود را بررسی کنید.

روز جهانی مردمان بومی: فرصتی برای عمیق نگریستن به هنر و میراث فرهنگی بومیان

نویسنده : صفورا سیدی

زمان خواندن : 5 دقیقه

دیروز، نهم اوت، روز جهانی مردمان بومی بود. کنفرانس ۱۹۹۰ سازمان ملل که بر رفع انواع تبعیض تمرکز داشت، روزی جدا از روز کلمبوس، یعنی روز ورود کریستف کلمب به آمریکا، را برای مردم بومی در نظر گرفت. اگرچه منظور از مردم بومی تنها ساکنان اصلی آمریکا نیستند، بااین‌حال این مناسبت به‌طور ویژه به تبعیض ساختارمندی  اشاره داشت که بومیان آمریکا طی قرن‌ها متحمل شده‌ بودند. تاریخ آمریکا همان‌اندازه که تاریخ رشد اقتصادی و شکوفایی تکنولوژیک است، تاریخ تبعیض، برترپنداری نژاد سفید و توفق سفیدپوستان هم بوده است. ۲۸ ماه مه ۱۸۳۰، اندرو جکسون، رئیس‌جمهور وقت آمریکا، دستور داد قانونی مبنی‌بر حذف سرخ‌پوستان آمریکایی در دستور کار کشور قرار گیرد. بومی‌های آمریکایی که فریاد برآورده بودند حقی از سرزمین تازه‌اشغال‌شده دارند، در بُهت منتظر نظر دادگاهِ عالی نشسته بودند. دادگاهِ عالی در وهله‌ی اول به معاهده‌ی پیش‌تر‌امضاشده‌ای ارجاع داد که حق سرزمینی را بر بومی‌ها تضمین می‌کرد؛ بااین‌همه جکسون پیروز این مجادله بود و بین سال‌های ۱۸۳۰ تا ۱۸۵۰، یعنی سال‌های منتهی به جنگ داخلی آمریکا، بیش از صدهزار بومی به دست نظامیان فدرال و محلی از مکان سکونت خود رانده شدند. نتیجه تکان‌دهنده و درعین‌حال پیش‌بینی‌پذیر بود؛ ۱۵هزار بومی در جابه‌جایی‌ها مغلوب گرسنگی و بیماری شدند. حذفی که اگرچه یک‌باره نبود، اما در تثبیت تفوق سفیدپوستان آمریکایی و حتی تسلط بیش‌تر بر سیاهان اثرگذار شد. روزنامه‌نگار هلندی، اینگتیه تاداروس، جایی گفته بود که گرفتن میهن از مردم مثل اقدام به نسل‌کشی معنوی است. این نه‌فقط عبارتی سانتی‌مانتال، بلکه واقعیتی زیسته است. فراغی که به مرگ منتهی شده، نه از سر دور ماندن از وطن به معنای لغوی آن، بلکه در اثر دور ماندن از وطن به‌مثابه تغییر اقلیم است؛ تغییر اقلیم مردمانی که به محیط خود خو گرفته بودند و در وضعیتی پایدار با محیط روزگار می‌گذراندند. 

دسامبر ۱۸۶۲، چند هفته قبل از امضای اعلامیه‌ی آزادی بردگان در بحبحه‌ی جنگ داخلی، آبراهام لینکلن فرمانی را امضا کرد که در حقیقت دستور اعدام ۳۹ مرد بومی اهل داکوتا بود. مردها در اعتراض به پیمان‌های شکسته قیام کرده و از اوت ۱۸۶۲ منتظر پاسخ به دادخواهی‌ها مانده بودند. ۳۹ مرد از ۳۰۳ زن و مرد شورشی، درس عبرتی برای دیگران بودند؛ برای همه‌ی بومی‌هایی که از اشغالگر سفید چیزی طلب می‌کردند. اعدام مردهای اهل داکوتا تا امروز هم از بزرگ‌ترین اعدام‌های دسته‌جمعی تاریخ آمریکاست. حذف فیزیکی، غارت ثروت و سنت‌ها و به پرسش‌ کشیدن رسوم بومی، ابزار سفید برای قدرت‌نمایی بود؛ برای فریاد زدن این واقعیت که حالا صاحبان این سرزمین ماییم.

The Sámi Museum in Karasjok | Photo: Michael Miller | OCA

هنر اگرچه عرصه‌ای تقیدناپذیرتر از روزمره است، بااین‌حال فعالیتی انسانی است؛ به‌همین‌خاطر رد این جدا و در حاشیه ماندنِ بومی در دنیای هنر هم قابل‌پیگیری است. هنر بومی، مثل سنت بومی، در مقایسه با آن‌چه انسان سفید آفریده، اولویتی دستِ چندم است؛ اگر اصلاً در لیست اولویت‌ها باشد. بااین‌همه به هنر به مدد همان تقیدناپذیری می‌توان امیدوار بود. آوریل همین امسال، پنجاه‌و‌نهمین بی‌ینال ونیز شاهد اتفاقی نو بود. غرفه‌ی نوردیک، که به‌طور مشترک کشورهای اسکاندیناوی فنلاند، نروژ و سوئد را نمایندگی می‌کرد، به غرفه‌ی سَمی تغییر نام داد. «سمپی» نام مردم بومی کرانه‌ی نوردیک است، مردمی که نه مشابه جمعیت بومی آمریکا، ولی در حد و اندازه‌ای که باید در حافظه‌ی جمعی سفید بماند، متحمل تبعیض شده‌اند. هنر بومی‌های کرانه‌ی نوردیک، سال‌ها عجیب و بی‌معنی تلقی شده، تنها به این دلیل که با استانداردهای هنر مدرن منطقه بیگانه بوده و به سنت‌ها و چهارچوب‌های خود پایبند مانده است. تغییر نام غرفه‌ی اشتراکی کشورهای اسکاندیناوی جبران مافات نیست، بلکه ساختارگریزی دنیای هنر را نوید می‌دهد؛ نوید این‌که هنر بایدی نمی‌پذیرد و همان‌اندازه که چشمِ انسانِ سفید وارهول را در جایگاه هنرمند می‌پذیرد، باید ژون کوئیک‌تو‌سی اسمیت (Jaune Quick-to-See Smith) را هم بپذیرد. 

به‌همین‌جهت روز جهانی مردم بومی برای جامعه‌ی هنری هم روزی درخور توجه است. تأکید جامعه‌ی هنری پیشرو بر همین ساختارگریزی است. هنر بومی منحصربه‌فرد و البته کثرت‌گراست. حتی اگر تنها درباره‌ی مردم بومی آمریکا صحبت کنیم، نه‌تنها دسته‌بندی جغرافیایی ناممکن است، بلکه رسوم و فرم‌های هنری هم به‌قدری در هر گروه و قومیت متعددند که به‌سختی می‌توان گفت به صدای واحد مشترکی اشاره می‌کنیم و اتفاقاً همین هم به مدد ساختارگریزی هنر است که قابل‌فهم می‌شود. سوژه‌ی انسانی بومی اگرچه پدیده‌ای تاریخی و اجتماعی است، اما به شیوه‌ی خود به نیازِ در جمع بودن پاسخ می‌دهد؛ همان‌طور که انسان سفید به شیوه‌ی خود.

River Garza and Jaque Fragua collaborate on a mural in LA’s Indian Alley, 2018 | Photo by Stephen Ziegler

این بار اول نیست که جامعه‌ی هنری در معرض ایده‌‌ای این چنین قرار می‌گیرد؛ دهه‌ی ۱۹۸۰ آمریکا روزگار تمرینِ دیدنِ هنر سیاه است. حالا نوبت مردمان بومی آمریکاست تا سهم تاریخی خود را به رخ بکشند. تصویرگران بومی، هنر خود را به فضاهای شهری فراخوانده‌اند، به پارک‌ها، ویترین مغازه‌ها، ساختمان‌های نیمه‌کاره، دیوار خیابان‌ها و البته تابلوهای تبلیغاتی. خاکه فراوآ (Jaque Fragua)، هنرمند بومی آمریکایی، معتقد است که هنر را به فضای بیرونی بردن، رویکردی ویژه‌ی بومی‌هاست. فراوآ بزرگ‌شده‌ی جیمز پویبلو، آخرین اجتماع تووا-زبان (یکی از زبان‌های بومی آمریکا) آمریکاست. اجتماعی نه‌چندان دور از بنای ملی یادبود پتروگلیف (the Petroglyph National Monument)، یادبود هنر مردمان بومی آمریکا؛ از قدیمی‌ترین بازماندگان هنرورزی بومیان آمریکایی در فضای بیرونی. فراوآ گرافیتی را بروز مدرن هنر بومی‌ها تلقی می‌کند، راهی برای پاسداشت سنت علامت‌گذاری و ارجاع به نشانه‌ها.  هنرمند اولین‌بار سال ۲۰۱۶ با شعار «این سرزمین سرخ‌پوست‌هاست» بر ساختمان‌های نیمه‌کاره‌ی لس‌آنجلس ظاهر شد. شعاری که توجه بسیاری برای هنرمند به ارمغان آورد و سنتی شد برای استفاده از فضای شهری در به نمایش‌گذاشتن هنر حاشیه. 

ژوئیه‌ی سال جاری، ریلین کوپر (Raelene Cooper)، فعال حقوق مردمان بومی استرالیا، مقابل سازمان ملل به تحصن نشست. کوپر و همراهش جوسی اَلِک (Josie Alec) به چیزی معترض بودند که نتیجه‌ی در حاشیه‌ انگاشتن هنر بومی به حساب می‌آمد. کوپر واضح و شمرده‌شمرده فریاد می‌زد که صنعت بر میراث هنری مردمان بومی مقدم است و تخریب خروارها سنگ‌واره، دست‌نوشته و آثار مردمان بومی برای توسعه‌ی صنعتی، خود شاهد این مدعاست. جوکان گورج (Juukan Gorge) نام منطقه‌ای است که به سنگ‌واره‌های بومی معروف است، منطقه‌ای که برای توسعه‌ی صنعت معدن رو به نابودی رفت. ده‌ها دیوارنوشته و سنگ‌تراشیده زیر بولدوزرها مدفون و به فراموشی سپرده شدند. سنگ‌واره‌ها، نشانه‌گذاری‌ها و اولین تصویرها بخشی از میراث مردمان بومی‌اند، بخشی از اولین جلوه‌های هنر و مهم‌تر از همه منبع پیوند مردمان بومی با سرزمینی که در آن سهم دارند. برگردیم به تاداروس، روزنامه‌نگار هلندی که اول متن به آن ارجاع داده بودیم، تاداروس معتقد بود راندن مردم از وطن، نسل‌کشی معنوی است. مگر نه این‌که هنر جلوه‌ای است از همان از آنِ خود کردن محیط؟ مگر نه این‌که میراث هنری یک ملت، عامل پیوند آن‌ها با فرهنگ و سرزمین‌شان است و به پیوندهای درون‌گروهی‌ آنان عمق می‌دهد؟ به‌همین‌خاطر لازم است که نه‌تنها هنر مدرن مردمان بومی، بلکه یادگار دوره‌های پیشین را هم با دقت بیش‌تری به مرکز توجه بنیادهای هنری و محیط‌زیستی هدایت کنیم. روز مردمان بومی فرصتی است برای قوت بخشیدن به صداهایی که جامعه‌ی هنری سفید به آن‌‌ها بی‌اعتنا بوده‌؛ فرصتی برای بیش‌تر دیدن هنر روز مردمان بومی و شکل‌ بخشیدن پویشی مدنی برای حفظ آثار وارثان حقیقی سرزمین‌های اشغالی.  
 


 

منابع:

  • www.news.artnet.com/art-world/indigenous-artists-venice-biennale-2092828
  • www.news.artnet.com/market/museums-market-catching-up-contemporary-native-american-art-1792197
  • www.news.artnet.com/art-world/native-american-street-art-1757085
  • www.news.artnet.com/art-world/rock-art-indigenous-activists-australia-gas-project-2144515
  • www.moma.org/interactives/moma_through_time/1940/native-american-art

 
 تصویر کاور و اسلایدر:

  • www.news.artnet.com
     
bktop