دن گراهام، هنرمند مفهومی که زمان و مکان را در هم شکست
23 اسفند 1400این متن ترجمهای از مطلبی است که در تاریخ 19 فوریه 2022 در سایت «ARTnews» انتشار داده شده است.
دن گراهام، هنرمندی که مجسمهها، اجراها و آثار مفهومی او بر درک بینندگان از خود، اطرافیان و محیطشان تأثیر گذاشت، ماه گذشته در 79 سالگی درگذشت.
چهار گالری او - گالری لیسون، گالری ماریان گودمن، گالری 303 و ریگان پراجکتس - در بیانیهای اعلام کردند که گراهام در نیویورک درگذشت. علت مرگ اعلام نشده است. در این بیانیه آمده است:
«تأثیر او در نیمقرن گذشته بهعنوان یک نویسنده، عکاس، معمار، مجسمهساز، فیلمساز و هنرمند اجرایی بهطور گسترده در دنیای هنر معاصر احساس میشود.»
با وجود اینکه گراهام در طول دهههای 60 و 70 میلادی، بهعنوان هنرمندی پیشگام در توسعهی مینیمالیسم، پست-مینیمالیسم و مفهومگرایی و همچنین ویدیو بهعنوان یک رسانه هنری، نقش بهسزایی داشت، ولی خود را عضو هیچ جنبشی نمیدانست. در عوض خود را بیش از هر چیز معمار یا نویسنده میدانست.
او در تاریخ شفاهی موزهی هنرهای مدرن سال 2011 گفت:
«اشتیاق من هرگز هنر نبوده است. همیشه به معماری، گردشگری، و راک-اند-رول و راک-اند-رولنویسی علاقهمند بودم.»
آثار هنری او گسترده و متنوع است که از این میان میتوان به مجسمههای شیشهای بهیادماندنی و آثار متنی در مقیاس کوچک، اجراهای فریبنده دربارهی نظارت و ویدیوهای زیرکانه در مورد راک-اند-رول اشاره کرد.
با اینکه گراهام اعتبار خود بهعنوان یک هنرمند را انکار میکرد؛ ولی او برای نسل هنرمندانی که به تفسیر متنهای خود-ارجاع، عکسها، ویدیوها و مجسمههای او پرداختند، تأثیرگذار بوده است.
هنگامیکه اولین نمایش مروری بر آثار (retrospective) گراهام در سال 2009 در ایالات متحده برگزار شد، کریسی ایلز، متصدی موزهی ویتنی، به نیویورکتایمز گفت، که آثار گراهام میتواند با هنرمندانی مانند ریکریت تیروانیجا (Rirkrit Tiravanija)، تونی اورسلر (Tony Oursler) و وید گایتون (Wade Guyton)، که همگی 15 سال یا بیشتر از او کوچکترند، ارتباط برقرار کند. اما رندی کندی (Randy Kennedy)، منتقد تایمز، نوشت:
«کار آنها تقریباً هیچ شباهتی به آثار او یا به آثار همدیگر ندارد و این گواهی است بر اینکه شیفتگی آقای گراهام به ادراک و قراردادهای هنر و فرهنگ تولیدِ انبوه، به بخشی از چشمانداز هنر معاصر تبدیل شده است.»
برخی از بهیادماندنیترین آثار گراهام، کارهای با کیفیتِ پایین او از دورههای اولیهی فعالیت حرفهایاش هستند. در اواسط دههی 60 گراهام پس از مدتی تلاش و سپس شکست در دلالی آثار هنری به نیوجرسی بازگشت؛ جایی که در آن بزرگ شده بود. در مسیر قطاری که به خانه می رفت، متوجه خانههایی با ساختار مشابه شد. این سازهها به مبنایی برای اولین اثر مهم او، «خانههایی برای آمریکا» (Homes for America) (1966-1967) تبدیل شد؛ مجموعهای از عکسهای غیرحرفهای که از خانهها برداشته شده بود. قرار بود این اثر در کنار آثار واکر اِوَنز (Walker Evans) در مجلهی تأثیرگذار آرتز (Arts) منتشر شود؛ در آن زمان گراهام از کار اِوَنز بیخبر بود و خلاف اِوَنز، عکاسی حرفهای نیز نبود.
بسیاری از دیگر آثار مفهومی گراهام حساسیت بیروح مشابهی را نشان میدادند و همچنین در نشریات منتشر میشدند که او آنها را با غلافهای فیلم علمی- تخیلی «حملهی جسدربایان» (Invasion of the Body Snatchers) در سال 1956 مقایسه میکرد؛ با اشاره به شیوهی بهظاهر بیگناهی که نشریات به خود میگیرند، وارد فضاهای خانگی میشوند و آن را آلوده میکنند.
«طرح کلی» (Schema) (1966) که قرار بود در رسانههای جمعی چاپ شود، از متنی تشکیل شده که تایپوگرافی، مشخصات و موارد دیگر انتشار مربوط به آن را شرح می داد. این آثار بیش از آنکه شیطنتآمیز باشند، تلاشی در جهت اخلال در انتقال اطلاعاتی بودند که به شکل یکطرفه توسط رسانه شکل میگیرد. (او اغلب از ژان لوک گدار، فیلمساز موجِ نوی فرانسوی که با آثارش در دههی 60 در موقعیتی مشابه فعالیت داشت، بهعنوان تأثیرگذار عمده در این زمینه یاد میکرد.) این آثار گراهام را با مفهومگرایی همسو کردند.
گراهام که تمایل داشت با آنچه متصدیان، مورخان و منتقدان دربارهی او و آثارش پیشنهاد میکنند مخالفت کند، وابستگی به مفهومگرایی را رد کرد. او در سال 2008 در مصاحبهای با کیم گوردونِ (Kim Gordon) موسیقیدان، این جنبش را «چرندیات آکادمیک» خواند.
دن گراهام در 31 مارس 1942 در اوربانا، ایلینوی به دنیا آمد و در وینفیلد، نیوجرسی بزرگ شد. (او متولد برج حمل (ماه فروردین) بود و اغلب در مصاحبههایش این موضوع را ذکر میکرد.) مادرش روانشناس آموزشی بود و حیطهی کاری او، علاقهی گراهام به درک انسان از فضا در اوایل زندگی را برانگیخت. گراهام بعد از دبیرستان آموزش رسمی را نگذراند، اگرچه به تئوریهای کلود لوی استراوس (Claude Lévi-Strauss)، مارگارت مید (Margaret Mead)، ژان پل سارتر (Jean-Paul Sartre)، والتر بنیامین (Walter Benjamin) و غیره اشتیاق زیادی داشت. او قصد داشت نویسنده شود. در سال 1964 گراهام نگارخانهی جان دَنیلز (John Daniels Gallery) را در نیویورک تأسیس کرد. این نگارخانه در زمان خود شناختهشده نبود، اما جایگاهی مهم در تاریخ آن دوران داشت. زیرا سول لویت (Sol LeWitt) اولین نمایش خود را در آنجا برپا کرد و تعدادی از مینیمالیستها که بعدها به شهرت بیشتری دست یافتند، آثارشان را در اوایل دوران فعالیت حرفهای در این نگارخانه به نمایش گذاشتند. اما گراهام هیچ فروشی نداشت و گالری یک سال پس از افتتاح بسته شد.
گراهام پس از آثار مفهومی متنمحور خود، به آثاری که اشکال گستردهتری داشتند روی آورد. اغلب این آثار شکلی از اجرا، ویدیو و چیدمان داشتند و مخاطبان نیز رسانهی او بودند. او در روایت تاریخ شفاهی خود که در موما (MoMA) به جا مانده گفت:
«میخواستم تماشاگران شریک شوند.»
این آثار اواخر دههی 60 و اوایل دههی 70 زمان و مکان را انعطافپذیر و عجیب جلوه دادند. ویدیو در آن زمان یک فناوری بهنسبت جدید بود و گراهام میخواست به آن دسترسی داشته باشد. بنابراین او به تدریس در کالج هنر و طراحی نوآاِسکاتیا (Nova Scotia College of Art) مشغول شد. این کالج در آن زمان کانونی برای هنرمندانی بود که در این رسانه کار میکردند. در آنجا اثر «گردش» (Roll) (1970) را تولید کرد که یک طرح دوگانه به شکل آثار بروس نومن (Bruce Nauman) بود. در یک عکس هنرمند در حالی دیده میشود که دوربین به دست دارد و در حال غلتیدن از یک تپه است و عکس دیگر تصاویری را از دوربینی که در دست داشت نشان میدهد. او در آثار دیگر خود از جریانهای تاخیری و جلوههای فضایی برای بههم ریختن جریان خطی زمان استفاده کرد، چیزی که گراهام ادعا میکرد مینیمالیسم در انجام آن ناکام بوده است.
گراهام از اواسط دههی 70 از آینه برای انعکاس تصویر حضار در اجراها و تحریف محیط اطراف بینندگان در مجسمهها استفاده کرد. او طی سالیان متمادی به آینههای خود معانی مختلفی داد و آنها را به «هستی و نیستی» سارتر (1943) و معماری شرکتی دههی 70 مرتبط میکرد.
در «اجرا/مخاطب/آینه» (1972) گراهام از مخاطبانش خواست جلوی آینه بنشینند و حرکات بینندگان را برایشان شرح داد. سپس به سمت انعکاس تصویر خودش چرخید و نحوهی عملکرد بدن خود در فضا را تشریح کرد.
آثاری که گراهام بیشتر بهخاطر آنها شناخته میشود، پاویونهای شیشهای او هستند. این پاویونها به فضاهای معماری شفافی شبیهاند که به مخاطبان مناظر غیرعادی از فضاهای اطرافشان را عرضه میکنند. گراهام در مصاحبهای با آرتاِسپِیس (Artspace) در سال 2014 گفت، اینها با شیشههای آینهای دوطرفه ساخته شدهاند که «آسمان را منعکس می کنند.»
«اما سپس به [سیستم] نظارت تبدیل میشوند - شما میتوانید فضای بیرون را ببینید، اما فضای داخل دیده نمیشود.»
یکی از این آثار که بهعنوان «پارک شهری» در نظر گرفته شده بود، در سال 1991 روی پشتبام بنیاد هنر دیا (Dia Art Foundation) ساخته شد و تا زمان بسته شدن این مکان در سال 2004 در آنجا قرار داشت. یک مجسمهی انحنادار از «غرفهها» در بالای موزهی هنر متروپولیتن (Metropolitan Museum of Art) در سال 2014 نمایان شد. بسیاری دیگر در مناطقی ظاهر شدند که صرفاً فضای هنری محسوب نمیشوند - برای مثال در نزدیکی مدار قطب شمالی در نروژ.
گراهام در دنیای هنر بیشتر بهخاطر آثار هنری مانند «غرفهها» (pavilions) شناخته شده، اما همچنین برای یک اثر خاص خط فکری فراتری نیز ایجاد کرده است؛ «راک دین من» (Rock My Religion) (1984) مونتاژی 55 دقیقهای است که رقص راک-اند-رول را به یک سلسله موسیقی مذهبی مرتبط میکند. کیم گوردون (Kim Gordon) و تورستون مور (Thurston Moore) موسیقی متن فیلم را تهیه کردند و این موسیقی بهنوعی ادای احترام گراهام به موسیقی راک است که بر او تأثیر گذاشته است.
آثار گراهام بهطور گستردهای توسط مؤسسات مختلف در سراسر جهان معرفی شده است. او در چهار نسخه از داکیومنتا (Documenta)، سه نسخه از دوسالانهی ونیز (بدون در نظر گرفتن دوسالانهی معماری ونیز، که برای هنرمندان تجسمی نادر است)، سه نسخه از دوسالانهی ویتنی، و دو نسخه از پروژههای مجسمهسازی مونستر (Skulptur Projekte Münster) در آلمان شرکت کرد. نمایش مروری بر آثار او به نام «فراتر» (Beyond) در سال 2009 در ایالات متحده، موزهی ویتنی در نیویورک، موزهی هنرهای معاصر در لسآنجلس و مرکز هنر واکر در مینیاپولیس برپا شد.
گراهام که مدتها در نیویورک زندگی میکرد، در مصاحبهای در سال 2009 با هنر در آمریکا ادعا کرد که برای به رسمیت شناخته شدن کارش در این شهر با مشکل روبهرو بوده است. گفته میشود که او بازدیدکنندگان را با تأملات ژرف دربارهی صحنهی هنری دههی 70 و جدیدترین کمدیهایی که در مولتیپلکس، نزدیک محل زندگی او، پخش میشد مسحور میکرد. به نظر می رسید که او اغلب از خواندن نوشتههای گای دِبورد (Guy Debord) بههماناندازه لذت میبرد که به تماشای یک کمدی هولناک با بازی ست روگن (Seth Rogen) اشتیاق دارد.
او در نمایش آثارش در سال 2015 گفت:
«همهی هنر باید برای سرگرمی باشد.»
تصویر اسلایدر: دن گراهام | اهدایی از لیسون گالری.