icon2
اتصال اینترنت خود را بررسی کنید.

انقلاب فرانسه از دریچه‌ی نقاشی‌ها

نویسنده : نفیسه صالح‌آبادی

زمان خواندن : ۱۰ دقیقه

انقلاب فرانسه در سال ۱۷۸۹ و به‌دنبال شورش شهروندان در زندان باستیل پاریس (Bastille prison) رخ داد. اشرافیت رو به فساد، هزینه‌های گزاف دربار سلطنتی، رکود اقتصادی، گیوتین‌هایی که به‌واسطه‌‌شان اعدام‌های بی‌سابقه‌ای در سراسر فرانسه رخ داده بود و سرانجام ظهور ناپلئون، شاخص‌ترین تصاویری هستند که از دل تاریخ سر برآورده‌اند تا در ذهن مخاطبان، این انقلاب نمادین ده‌ساله را تداعی کنند. اما درعین‌حال مستحکم‌ترین دلیلی که مردم را برای چنین شورش تداوم‌یافته‌ای به خیابان‌های پاریس می‌کشاند، نیاز مبرم مردم به اصلاحاتی بود که هرگز به آن‌ها جامه‌ی عمل پوشانده نشد. 

التهابات پیش از این رویداد موجب شده بود تا پادشاه لویی شانزدهم در پنجم ماه مه ۱۷۸۹ میلادی، روحانیت، اشراف و طبقه‌ی متوسط را فرابخواند و از آن‌ها بخواهد شکایات خود را مطرح کنند. ولی در این‌ بین طبقه‌ی متوسط قدرتی نداشتند و نمی‌توانستند با وتوی اشرافیت مقابله کنند. دامنه‌دار شدن بحران‌ها به‌جایی رسید که در چهاردهم ژوئیه گروهی از شورشیان به زندان باستیل حمله کردند و این نقطه‌ی آغازی بود بر فراگیرتر شدن هرچه بیش‌تر تجمعات. مجمع فرانسه در همان دوران، به‌اجبار اعلامیه‌ی حقوق بشر و شهروندی (the declaration of the rights of the man and citizen) را به‌تصویب رساند که به‌شدت از ایده‌های فیلسوفان روشن‌فکر فرانسوی از جمله ژان ژاک روسو و دنیس دیدرو الهام گرفته بود. این اولین‌باری بود که مفاهیم برابری، آزادی بیان و سلطه‌ی عمومی به یک سند قانونی و رسمی در اروپا راه می‌یافتند. اما اعلامیه‌ی حقوق بشر و شهروندی هم نتوانست آتش این انقلاب را رو به خاموشی ببرد. حضور اشراف، روحانیون و محافظه‌کاران با انقلابیان آزادی‌خواه و جناح‌ مبارز در کنار یک‌دیگر ممکن نبود و چشم‌انداز سیاسی مبهمی را پیشِ روی فرانسه در آن سال‌ها قرار می‌داد. 

هنر فرانسه نیز در طول انقلاب و حتی پیش از آن دست‌خوش تغییراتی شد و آن‌چه امروز از آثار این دوران به‌جای مانده، به مخاطبان آن ارمغان داده شده است. ارنست گامبریچ در توصیف این دوران به‌درستی به دوره‌ی گذاری اشاره دارد که نشئت‌گرفته از عصر خرد (روشنگری) است که با انقلاب فرانسه فصل جدیدی از آن آغاز شد. او در کتاب «تاریخ هنر» خود می‌گوید: «نخستین تغییر، به رویکرد انسان به آن‌چه سبک نامیده می‌شود، مربوط می‌گردد. یکی از شخصیت‌های کمدی‌های مولیر، موسیو ژوردن، هنگامی‌که می‌فهمد در سراسر زندگی‌اش بدون آن‌که خود بداند به نثر سخن می‌گفته است، سخت شگفت‌زده می‌شود. چیزی با اندکی تشابه نسبت‌به این طنز در مورد هنرمندان قرن هجدهم اتفاق افتاد. در عصر خرد مردم رفته‌رفته نسبت به سبک‌ و سبک‌ها حساسیت پیدا کردند.»

آغاز تغییرات در هنر قرن هجدهم مربوط‌به زمانی بود که روحیه‌ی پرسش‌گری در هنرمندان تقویت شد و نمودهای اولیه‌ی آن به هنر معماری برمی‌گشت. هنرمندان در این دوران با رجوع‌به تاریخ و آثار یونان و روم باستان پی بردند که سبک‌های هنری مرسوم سابقه‌ی چندانی در آن دوران نداشته‌اند. پیش از رویدادهای سال ۱۷۸۹، رگه‌هایی از اجتناب هنرمندان نسبت‌به سبک‌های روکوکو و موضوعات صلح‌آمیز و حاشیه‌ای دیده می‌شد. با انقلاب فرانسه نقاشی هم هدف اخلاقی و سیاسی خود را از سر گرفت و سبک نئوکلاسیسیسم روی کار آمد تا هنرمندان بیش از پیش از مضامین سنتی فاصله بگیرند.

ژاک لوئی داوید | «مرگ مارا» | ۱۷۹۳ و ژاک لوئی داوید | ناپلئون درحال عبور از آلپ | 1801

یکی از شاخص‌ترین هنرمندان این دوره ژاک لویی داوید است که آثار نئوکلاسیکش با انقلاب فرانسه گره خورده‌اند. داوید برای بازگو کردن واقعیات تاریخی و به‌نمایش گذاشتن حقیقت اخلاقی، مضامین آثارش را وقف حرکت‌های تبلیغاتی جناح‌ رادیکال و بعدها بازنمایی ناپلئون کرد. او در جوانی از شاگردان فرانسوا بوچر بود و به‌همین‌دلیل هم آثارش در آن دوران رنگ‌و‌بوی سبک روکوکو را به‌خود گرفته‌اند. تحول اساسی در تفکر و سبک داوید زمانی ظهور پیدا کرد که به‌عنوان یکی از نقاشان بورسیه‌شده در آکادمی سلطنتی فرانسه، اقامتی سه تا پنج ساله در رم به او اعطا شد. 
او در طول مدت اقامت هنری‌اش آثار هنرمندان رم را به‌طور وسیعی مطالعه کرد و تحت‌تأثیر مجسمه‌های باستانی و روش هنرمندان قرن هفدهمی مانند کاراواجو و نیکولا پوسن قرار گرفت. به‌همین‌جهت در آثارش تضادهای قوی رنگی، خطوط استوار و طیف‌های رنگی گسترده‌ و شفافی را تحت‌تأثیر این هنرمندان به‌کار گرفت؛ شاخصه‌هایی که موجب شد تا قهرمانان آثار داوید ابعادی مجسمه‌گون بیابند و با قرار گرفتن در خطوط بارز ترکیب‌بندی، نمودی برجسته‌تر بر بوم نقاشی پیدا کنند. آثار نقاشی در دوران انقلاب فرانسه پررنگ‌ترین اسناد تصویری دهه‌های ۱۷۸۰ تا ۱۷۹۰ و حتی پس از آن به‌شمار می‌آیند. اگر بخواهیم به برجسته‌ترین آثار آن دوران بپردازیم بدون شک بخش زیادی از نقاشی‌های ژاک لویی داوید در میان آن‌ها قرار می‌گیرند.

 «مرگ مارا» یکی از همین آثار شاخص است. تی جی کلارک (T. J. Clark)، مورخ هنر بریتانیایی، تابلوی «مرگ مارا» را به‌دلیل پرداختن بی‌پروا به موضوعی سیاسی، سرآغازی از مدرنیسم می‌داند. ژان پال مارا (Jean-Paul Marat) یکی از رهبران انقلاب فرانسه بود که به‌روایتی به‌دلیل ناراحتی پوستی در وان حمام منزلش کار می‌کرد و زمانی که مشغول بررسی عریضه‌ای بود، به‌دست قاتلش مورد حمله‌ی ضربات چاقو قرار گرفت. داوید با الهام از سبک نئوکلاسیسم و با بازنمایی این صحنه، اثری حماسی آفرید، به‌طوری‌که از نمایش آن در طول سال‌های ۱۷۹۳ به‌بعد به‌عنوان یکی از پس‌لرزه‌های انقلاب فرانسه یاد می‌شود. مارا یکی از افرادی بود که توده‌ی مردم را به اعدام دشمنان انقلاب و هم‌دردان سلطنت‌طلب‌ها تشویق می‌کرد و انتخاب لحظه‌ی قتل او به‌دست دشمنانش توسط داوید، برای همیشه در تاریخ ماندگار شد؛ اثری که بین اسطوره و واقعیت در نوسان است.

ناپلئون در سال ۱۷۹۹ قیامی علیه دولت انقلابی به‌راه انداخت و در نتیجه‌ی کودتای شکل‌گرفته، به قدرت‌مند‌ترین مرد فرانسه تبدیل شد. ژاک لویی داوید به‌واسطه‌ی سبک انتخابی‌اش به یکی از نقاشان انقلابی آن زمان بدل شده بود و بدون‌شک خالق پراهمیت‌ترین پرتره‌های ناپلئون نیز بود. ناپلئون در ماه مه ۱۸۰۰ در قالب عملیاتی نظامی نیروهای خود را علیه اتریشی‌ها در سراسر آلپ رهبری کرد که در نهایت به پیروزی‌اش منجر شد. برای ثبت چنین فتح بزرگی از داوید خواسته شد تا پرتره‌ای از قهرمان این واقعه خلق کند. به‌دستور ناپلئون، ژاک لویی داوید باید او را با چهره‌ای آرام روی اسبی آتشین‌مزاج (calme sur un cheval fouguoux) به‌تصویر می‌کشید. تصویری که در سه نسخه‌ی دیگر نیز تکرار شد تا قهرمانی برای تمامی زمان‌ها ثبت و برای همیشه در حافظه‌ی تاریخ ماندگار شود.

«سوگند هوراتی‌ها» یکی‌دیگر از آثار برجسته‌ی ژاک لویی داوید است که در سال ۱۷۸۴ خلق شد، اثری به‌شدت سیاسی و میهن‌پرستانه که قسم سه برادر هوراتی با پدرشان را به‌تصویر کشیده است. داستانی که به قرن هفدهم قبل از میلاد برمی‌گردد و داوید با بازنمایی آن در سال‌های دهه‌ی هفتاد لزوم فداکاری برای وطن را از دل یکی از افسانه‌های رومیان باستان بیرون کشیده است. پس‌زمینه‌ی تاریک اثر موجب شده است تا حضور مردان در سمت چپ بیش از دیگر عناصر بصری برجسته شود. پدری که سه شمشیر را در دستان خود رو به بالا نگه داشته و پسرانی که رو به شمشیرها سوگند یاد می‌کنند تا از آرمان خود دفاع کنند. فداکاری بی‌چون‌و‌چرا برای وطن زمانی آشکار می‌شود که مخاطب به داستان زنان سمت چپ تصویر پی می‌برد. زنان در هر صورت با نبردی که بین برادران هوراتی و کوریاتی رخ خواهد داد عزادار خواهند شد؛ داغ‌دار برادران هوراتی یا همسران کوریاتی‌شان. پیروزی به کنش بیش‌تر در سمت چپ تصویر برمی‌گردد که در نهایت به فدا کردن جان در راه آرمان‌های وطن‌پرستانه ختم می‌شود. این‌که ژاک لویی داوید در بحبوحه‌ی انقلاب فرانسه موضوع افسانه‌ای رومی را دست‌مایه‌ی خلق اثر هنری خود کرده است، نمایان‌گر گذر نقاشان مطرح آن دوره از موضوعات حاشیه‌ای و پرداختن به مضامین اجتماعی است. 

«Qu’ils mangent de la brioche» عبارتی منتسب به ماری آنتوانت، همسر لویی شانزدهم و ملکه‌ی فرانسه، است که بعدها در تاریخ به شعله‌ی کبریتی بدل شد که آتش انقلاب را در پنجم اکتبر ۱۷۸۹ شعله‌ورتر کرد. جمله‌ای که بعدها با عنوان «مردم کیک بخورند» بیش‌تر در میان مردم رایج بود، ولی در واقع ترجمه‌ی تغییرشکل‌یافته‌ای از «Let Them Eat Cake» بود و مشخص نیست آیا می‌تواند به ملکه‌ی فرانسه منتسب شود یا خیر. آن‌چه مسلم است زندگی تجملی ماری آنتوانت و فاصله‌ای‌ست که همین زندگی میان او و مردم ایجاد کرده بود. یکی از اولین و مهم‌ترین رویداد‌های انقلاب فرانسه راه‌پیمایی خودجوشی از زنان فرانسوی بود که در اعتراض به گرانی نان در بازار شکل گرفت و از آن‌جا جمعیتی از معترضان را به‌سوی کاخ ورسای کشاند. شرایط طاقت‌فرسای کمبود موادغذایی و اقدامات ضدانقلابی سربازان شاه موجب شده بود تا در این مسیر افراد دیگر جامعه از جمله مردان هم به معترضان بپیوندند؛ تا جایی که جمعیت با رسیدن به هتل دو ویل (Hôtel de Ville)، تالار شهر پاریس، به حدود هفت‌هزار نفر رسیده بود. 

مردم معترض فریاد می‌زدند «کی نان داریم» (?when will we have bread) و به‌تمسخر شاه را نانوا و ملکه را همسر نانوا صدا می‌زدند. جمعیت زنانی که با لباس‌های رنگی، نیزه، تبر و شمشیر به‌دست گرفته‌اند و درحال حمل ارابه‌ای جنگی به‌سمت کاخ سلطنتی‌اند، به یکی از مشهورترین آثار نمایش‌داده‌شده از انقلاب فرانسه بدل شده است. نقش فعال زنان در خیابان‌های پاریس در تقابل با انفعالی که از زنان در «سوگند هوراتی‌ها»ی ژاک لویی داوید دیدیم، طیف متنوعی از نگاه به حضور آن‌ها را در جریان انقلاب فرانسه به‌نمایش می‌گذارد. به‌همین‌جهت بدون شک این انقلاب یکی از تأثیرگذارترین وقایع در تاریخ اجتماعی بشر است که نه‌تنها جامعه، بلکه هنر را هم دچار دگرگونی‌های عمیقی کرده‌ است. 

راه‌پیمایی زنان به سوی ورسای در ۵ اکتبر ۱‌۷۸۹

اوژن دلاکروا، نقاش سبک رمانتیسیسم فرانسوی، در سال ۱۸۳۰ میلادی اثری خلق کرد که ماهیت انقلاب‌های فرانسه را به‌هم پیوند داده است: ماریان، الهه‌ی آزادی، با سینه‌ای برهنه و نگاهی مصمم به جمعیت پشت سرش، روی سنگرها ایستاده است. او با یک دستش پرچم انقلاب فرانسه را به‌اهتزاز درآورده و با دست دیگرش اسلحه‌ای را حمل می‌کند. در طول سه روز باشکوه از این انقلاب، یک سلطنت مشروطه جای خود را به سلطنت جدیدی داد و با تمام خشونتی که طی این مدت رخ داد، واقعه‌ای رمانتیک و درعین‌حال میهن‌پرستانه توسط دلاکروا ترسیم شد. او در «آزادی مردم را رهبری می‌کند» تاریخ، اسطوره، واقعیت انقلاب و نمایشی افسانه‌ای را در هم آمیخته تا احساسات خود نسبت‌به این واقعه را نه در خیابان، بلکه بر  بوم نقاشی به‌نمایش بگذارد. چنان‌که در نامه‌ای به برادرش دراین‌مورد گفته است: «من نمایش مضمونی مدرن را بر عهده گرفته‌ام؛ سنگری از انسان‌ها. اگرچه من برای کشورم نجنگیده‌ام ولی نقاشی‌ام را وقف آن کرده‌ام. چیزی که می تواند تمام روحیات پیروزمندانه را در من برانگیزد.»

دلاکروا این اثر را زمانی خلق کرد که سال‌ها از پایان انقلاب فرانسه و قیام فرانسوی‌ها علیه شارل دهم می‌گذشت. او چندین دهه از تاریخ پرتلاطم فرانسه را به‌تصویر کشیده و در این‌ راه از موجودیت خود به‌عنوان یک نقاش تاریخ‌نگار گذر کرده و وقایع عصر خود را بازتاب داده است. در اولین نگاه به «آزادی مردم را رهبری می‌کند»، تلی از مردگانی که تئودور ژریکو در «قایق الواری مدوسا» به‌نمایش گذاشته است در ذهن مخاطب پدیدار می‌شود. ماریان با نگاهی مصصم به انقلابیان، رو به‌سمت مسیری دارد که در آن جان‌های زیادی فدا شده‌اند. ماریان به‌عنوان سمبلی از آزادی در طول انقلاب فرانسه خلق شد و نقاشان زیادی او را در آثارشان بازنمایی کردند. حضور ماریان در نقاشی اوژن دلاکروا این نماد را به اوج محبوبیت رساند. میان دودها و مردم خروشان در پس‌زمینه‌ی تصویر، نمایی از کلیسای نوتردام پاریس دیده می‌شود که شاهد تمام وقایع تاریخی زمانه‌اش بوده است. آن‌چه دلاکروا آفریده تصویری تمام‌نما از یک انقلاب است که تاریخی چند‌ساله را با تمام غم و فرازونشیب‌هایش در دل خود جای داده است.

اوژن دلاکروا | «آزادی مردم را رهبری می‌کند» |۱۸۳۰ و ویلیام همیلتون | «ماری آنتوانت به محل اعدام خود برده می‌شود» | ۱‌۷۹۴

در شانزدهم اکتبر ۱۷۹۳ یکی‌دیگر از اتفاقات تاریخی انقلاب فرانسه رقم خورد؛ روزی که ماری آنتوانت، آخرین ملکه‌ی فرانسه، به محل اعدام خود برده شد. ویلیام همیلتون، نقاش فرانسوی اثری با عنوان «ماری آنتوانت به محل اعدام خود برده می‌شود» (Marie Antoinette Being Taken to Her Execution) را در سال ۱۷۹۴، یعنی یک‌سال پس از این واقعه‌ی تاریخی خلق کرد. در نقاشی همیلتون، ماری آنتوانت در لباسی تمام‌سفید دیده می‌شود که با دست‌هایی که از پشت بسته شده‌اند و نگاهی رو به بالا، ظاهری قدیس‌وار و نورانی به‌خود گرفته است؛ هرچند که نه سربازان سیاه‌پوش اطرافش نماینده‌های شر هستند و نه خودش یک قدیس واقعی. زنی که از بدو تولدش ملکه‌وار رفتار کرد و خرج‌های سنگین خود و چشم‌پوشی او نسبت‌به گرفتن مالیات از اطرافیانش از چشم و گوش مردم سرزمینش دور نماند. رفتاری که خشم مردم را بیش از پیش نسبت به او برمی‌انگیخت؛ مردمی که در اثر همیلتون نیز حضوری پررنگ و پرخروش دارند. ملازمان، ملکه را به‌سمت گیوتین می‌برند تا اعدام انقلابی منفورترین ملکه‌ی فرانسه را رقم بزنند. 

ژان باتیست لالمان | «یورش به زندان باستیل» | ۱۷۸۹

هر انقلابی با رویداد اولیه‌ای رقم می‌خورد که مانند جرقه‌ای در انبار باروت موجب تمام وقایع بعدی می‌شود. وقایع زندان باستیل در چهاردهم ژوئیه ۱۷۸۹ جرقه‌ای بود که اتفاقات بعدی انقلاب فرانسه را شکل داد. تصاویر زیادی پس از این واقعه توسط نقاشان آن زمان خلق شده‌اند که ژان باتیست لالمان (Jean-Baptiste Lallemand) یکی از آن‌هاست. شهرت او در طول تاریخ هنر، بیش‌تر به‌عنوان نقاش منظره بود. در زمان شورش باستیل تنها هفت زندانی در آن‌جا حضور داشتند، ولی از آن‌جایی که این زندان یکی از بناهای استراتژیک شهر محسوب می‌شد، فتح آن یکی از نقاط عطف تاریخ فرانسه به‌شمار می‌آید. مردم با سرنیزه و اسلحه رو به‌سوی ساختمانی دارند که پر از دود و آتش است. در سویی دیگر تلی از افراد زخمی و کشته‌شده دیده می‌شود. ژان باتیست لالمان «شورش باستیل» را در سال ۱۷۸۹ خلق کرد؛ نقاش منظره‌ها که با روح زمانه‌اش همراه شد و نتوانست آشفتگی‌اش را نادیده بگیرد.

فضای پرتشویشی که او در اثرش منعکس کرده است قهرمان و اسطوره‌ای ندارد، درعوض پر از مردمانی عادی است که چهره‌ی هیچ‌یک از آن‌ها متمایز از دیگری نیست؛ صورت‌هایی گیج، زخمی و پر از ابهام نسبت‌به آینده‌‌ی نامشخص پیشِ رو. نگاه لالمان بر خلاف اسطوره‌نگاری‌های ژاک لویی داوید و فضاهای هماهنگ خلق‌شده توسط اوژن دلاکروا، منعکس‌کننده‌ی واقعیتی خشونت‌بار است. 

وقایع انقلاب فرانسه و گستردگیِ حوادث آن در همین آثار نمی‌گنجد و طیف بسیار وسیع‌تری دارد. اما آن‌چه هنر این دوران را نسبت به سال‌های قبل از خود متمایز می‌کند، روی‌گردانی هنرمندان از پرداختن به مضامین سنتی در کارهایشان است. انقلاب فرانسه محرکی اثرگذار برای تغییر رویکرد هنرمندان نسبت به حوادث تاریخی و موضوعات حماسی بود. همان‌طور که ارنست گامبریچ در این مورد می‌گوید: «انقلابیون فرانسوی دوست داشتند که خود را یونانیان و رومیانِ از نو متولدشده بپندارند و نقاشیِ آن‌ها، نه کمتر از معماری‌شان، این گرایش به آن‌چه را که عظمت رومیایی نامیده می‌شد، منعکس می‌کند.»

 


منابع:

  • www.thecollector.com/french-revolution-in-5-iconic-paintings
  • www.artsy.net/article/artsy-editorial-how-france-s-violent-revolutions-impacted-some-of-its-most-important-artists
  • www.nga.gov/features/slideshows/18th-and-19th-century-france-neoclassicism.html#slide_2
  • www.visual-arts-cork.com/famous-paintings/oath-of-the-horatii.htm
  • www.worldhistory.org/Women's_March_on_Versailles
  • www.studysmarter.co.uk/explanations/history/the-french-revolution/womens-march-on-versailles
  • www.britannica.com/topic/Liberty-Leading-the-People
  • www.worldhistory.org
  • www.khanacademi.org
  • تاریخ هنر ارنست گامبریچ

تصویر کاور و اسلایدر:

  • www.neh.gov
bktop